جدول جو
جدول جو

معنی بحزج - جستجوی لغت در جدول جو

بحزج
(بَ زَ)
گوساله.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ بَ زَ)
آب نهایت گرم جوش یافته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ زَ)
معرب پرزه. آنچه بر روی سقرلات و مانند آن بعد از پوشیدن به هم رسد. (آنندراج) (منتهی الارب). و رجوع به پرزه شود
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران. سکنه 416 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و عسل است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و جاجیم و گلیم بافی. راه آن مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَسْیْ)
فخر نمودن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از برزج
تصویر برزج
پارسی تازی شده پرزه پرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحزج
تصویر زحزج
دوری
فرهنگ لغت هوشیار