مرغزار. (از آنندراج). ج، بثن. (از منتهی الارب). ج، بثن. (اقرب الموارد) ، باز به بستر افتادن. از ناتوانی از پا افتادن. (آنندراج) : خستۀ درد و محبت را سر بیهوده نیست بارها به گشته و دیگر بجا افتاده است. شفائی. دل خسته که به تدبیر تغافل به شد باز پرهیز نکرده ست و بجا افتاده است. شفائی. ، بموقع افتادن متناسب برآمدن
مرغزار. (از آنندراج). ج، بُثُن. (از منتهی الارب). ج، بِثن. (اقرب الموارد) ، باز به بستر افتادن. از ناتوانی از پا افتادن. (آنندراج) : خستۀ درد و محبت را سر بیهوده نیست بارها به گشته و دیگر بجا افتاده است. شفائی. دل خسته که به تدبیر تغافل به شد باز پرهیز نکرده ست و بجا افتاده است. شفائی. ، بموقع افتادن متناسب برآمدن
نام ناحیه ای از دمشق. برخی نیز گفته اندکه نام قریه ای بین دمشق و اذرعات است و ایوب پیغمبراز آن جای بود. (از معجم البلدان). نام دهی در دمشق. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به بثنیه شود
نام ناحیه ای از دمشق. برخی نیز گفته اندکه نام قریه ای بین دمشق و اذرعات است و ایوب پیغمبراز آن جای بود. (از معجم البلدان). نام دهی در دمشق. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به بثنیه شود