جدول جو
جدول جو

معنی بحثنه - جستجوی لغت در جدول جو

بحثنه
(اِ)
تراخی نمودن در کار. (آنندراج) (منتهی الارب). سستی نمودن در کار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِءْ)
سستی کردن در کار. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
زن کوتاه قامت. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، خرخر کردن در خواب. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، فرونشستن خشم. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پراکنده و جدا ساختن چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بُ ثُ نَ)
شوکت و قوت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به برثمه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / بِ نَ)
مرغزار. (از آنندراج). ج، بثن. (از منتهی الارب). ج، بثن. (اقرب الموارد) ، باز به بستر افتادن. از ناتوانی از پا افتادن. (آنندراج) :
خستۀ درد و محبت را سر بیهوده نیست
بارها به گشته و دیگر بجا افتاده است.
شفائی.
دل خسته که به تدبیر تغافل به شد
باز پرهیز نکرده ست و بجا افتاده است.
شفائی.
، بموقع افتادن متناسب برآمدن
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
نام ناحیه ای از دمشق. برخی نیز گفته اندکه نام قریه ای بین دمشق و اذرعات است و ایوب پیغمبراز آن جای بود. (از معجم البلدان). نام دهی در دمشق. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به بثنیه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
تازیانه ها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ)
بازیچه ای است که کودکان بخاک بازند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بحاثه. و رجوع به بحاثه شود
لغت نامه دهخدا