جدول جو
جدول جو

معنی بجمعه - جستجوی لغت در جدول جو

بجمعه
(بُ مَ عِ)
دهی از دهستان تبادکان مشهد متصل به شهر، سکنۀ آن 258 تن، آب از قنات، شغل اهالی زراعت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جمعه
تصویر جمعه
هفتمین روز هفته، آدینه، شصت و دومین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۱ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجمعه
تصویر مجمعه
سینی بزرگی که ظرف های غذا را در آن می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
(بِجُ لَ / لِ)
مرکّب از: ب + جمله، بالتمام. تماماً. همه. جملتان. بتمامه. کاملاً. یکسر:
چنین گفت آنگه به لشکر همه
که باشند او را بجمله رمه.
فردوسی.
مردمان بجمله دستها برداشته تا رعایای ما گردند. (تاریخ بیهقی). منکیتراک را... بازداشتند. و دیگر برادران و قومش را بجمله فروگرفتند. (تاریخ بیهقی). چون کارها بر این جمله قرار گرفت خان را بشارت داده اند تا آنچه رفته است بجمله معلوم وی شود. (تاریخ بیهقی).
همه بیشی او بجمله کمی است
همه وعده او سراسر هباست.
ناصرخسرو.
گر درست است قول معتزله
این فقیهان بجمله کفارند.
ناصرخسرو.
زینها بجمله دست بکش همچو من از آنک
بر صورت من و تو و بر سیرت خرند.
ناصرخسرو.
اگر تواز خرد و جستجوی بیزاری
نه مردمی و ز تو ما بجمله بیزاریم.
ناصرخسرو.
و رجوع به جمله شود، بحرکت آمدن. طغیان کردن. جنبش آغاز کردن:
ز هر دو سپه بر فلک شد خروش
زمین همچو دریا بر آمد بجوش.
فردوسی.
باده نوشان درآمدند بجوش
در و دیوار برکشید ندا.
ناصرخسرو.
بر عدم ها کان ندارد چشم و گوش
چون فسون خواند همی آید بجوش.
مولوی.
، آشفته شدن. خشمگین شدن:
گو نامبردار شد پرخروش
از آن گفت ها اندر آمد بجوش.
فردوسی.
و رجوع به جوش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ عَ)
خطبۀ بی خلل. (منتهی الارب) (آنندراج). خطبه ای که در وی خلل نباشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جِ)
موضعی است به بلاد هذیل و منه یوم المجمعه. (منتهی الارب). جایگاهی است در وادی نخله. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ عَ / مُ مِ عَ)
فلاه مجمعه، بیابان که در وی مردم گرد آیند و پریشان نشوند از خوف گم شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ عَ / عِ)
طبق پهن و گرد مسین که در آن ظروف غذاخوری گذارند. (ناظم الاطباء). طبق مسین بزرگ که ظروف غذا در آن نهند و حمل کنند. سینی بزرگ. مجموعه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ عَ)
زمین بی آب و گیاه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بیابان بی آب و گیاه. (ناظم الاطباء) ، ریگ توده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، محل ملاقات. (ناظم الاطباء). مجلس اجتماع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ دِ بُ مَ عِ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 2 هزارگزی خاور مشهد، ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل. دارای 239 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات. اهالی به کشاورزی، مالداری گذران میکنند. راه اتومبیل رو میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
م جمعه در فارسی: گرد گاه، کویر، سینی زمینی که محل اجتماع مردمان باشد، بیابان بی آب و علف، سینی بزرگی که در آن ظروف غذا را جا دهند و حمل کنند مجموعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمعه
تصویر جمعه
هفتمین روز هفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجمعه
تصویر مجمعه
((مَ مِ عَ یا عِ))
سینی بزرگ مسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جمعه
تصویر جمعه
((جُ عِ))
هفتمین روز هفته مسلمانان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جمعه
تصویر جمعه
آدینه
فرهنگ واژه فارسی سره
آدینه
فرهنگ واژه مترادف متضاد