جدول جو
جدول جو

معنی بجمبیین - جستجوی لغت در جدول جو

بجمبیین
جنبیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ بَ)
بندری در هند، کرسی ایالت بمبیی، واقع در جزیره ای در بحر عمان. دارای 2839000 تن سکنه. مرکز صنعت نساجی، ساخت اتومبیل، هواپیماسازی، مصنوعات مکانیکی، استخراج آهن، آهنکاری و صنایع شیمیائی است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
چسبیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جنگیدن، ستیز کردن، نبرد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریسیدن، تاباندن طناب و الیاف گیاهی
فرهنگ گویش مازندرانی
کوبیدن، ضربه زدن، خراب کردن، تازاندان اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
ترساندن، از جای جهاندن کسی با ایجاد ترس، رم دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
دروگر، کارگر دروکننده محصول برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
دمیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از جای جستن به علت ترسیدن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
کندن، بوجاری کردن، وجین کردن، پریدن، پرواز کردن، فرار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی