بازی کردن با طفل چنانکه از فریاد و فغان بازماند. (از اقرب الموارد). لالائی خواندن. نواختن کودک و جز آن. بانگی که به وقت خواباندن کودک کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی کردن که کودک به آن فریفته شود
بازی کردن با طفل چنانکه از فریاد و فغان بازماند. (از اقرب الموارد). لالائی خواندن. نواختن کودک و جز آن. بانگی که به وقت خواباندن کودک کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی کردن که کودک به آن فریفته شود
ناکس. فرومایه. (منتهی الارب) (آنندراج). مردم رذل. (ناظم الاطباء) ، کنایه از شناختن. دانستن. (برهان قاطع). دریافتن: هرآنکس که از داد تو یک خدای بپیچد نیارد خرد را بجای. فردوسی. خاطر ملوک و خیال ایشان را کس نتواند بجای آورد. (تاریخ بیهقی). بازرگان بجای آورد که طرار با او حیلت کرده است (سندبادنامه). چون از زیارت مکه بازآمدم دو منزلم استقبال کرد، به فراست بجای آوردم که معزولست. (گلستان). یکی زان میان به فراست بجای آورد. (گلستان). مگر درویشی که بجای آورد و گفت هنوزنگرانست که ملکش با دگرانست. (گلستان) ، به فعل آوردن. (برهان قاطع). انجام دادن. کردن. به موقع اجرا گذاردن: من این نغز بازی بجای آورم خرد را بدین رهنمای آورم. فردوسی. بسی رای زن موبد پاک رای پژوهید وآورد بازی بجای. فردوسی. هر آنکس که فرمان بجای آورید سپاه شهنشه بدو بنگرید. فردوسی. بگردانمش سر ز دین خدای کس این راز جز من نیارد بجای. فردوسی. چون نوبت پادشاهی به شاپوربن اردشیر رسید آن را از نو بنا کرد و عمارت آن بجای آورد. (فارسنامۀ ابن البلخی). این اجتهاد بجای آوردم. (کلیله و دمنه). ارکان دولت و اعیان مملکت وصیت ملک را بجای آوردند. (گلستان سعدی) ، ادا کردن. گزاردن: همی گفت پاداش این نیکوی بجای آورم چون سخن بشنوی. فردوسی. و آنچه بر تو بود از انسانیت و حریت و لوازم حق گذاری و شفقت بجای آوردی. (سندبادنامه). حق چندین کرم و رأفت و رحمت شرطست که بجای آوری و سست وفائی نکنی. سعدی. تا خدمتی که بربنده معین است بجای آورد. (گلستان سعدی). عجب رعایت اطفال بی پدر کردی عجب یتیم نوازی بجای آوردی. ؟ - دل بجای آوردن، مواظب بودن. هوشیار بودن. بر خودمسلط شدن. مقابل بشدن دل: گنده پیر گفت دل بجای آر و گوش هوش بمن دار. (سندبادنامه)
ناکس. فرومایه. (منتهی الارب) (آنندراج). مردم رذل. (ناظم الاطباء) ، کنایه از شناختن. دانستن. (برهان قاطع). دریافتن: هرآنکس که از داد تو یک خدای بپیچد نیارد خرد را بجای. فردوسی. خاطر ملوک و خیال ایشان را کس نتواند بجای آورد. (تاریخ بیهقی). بازرگان بجای آورد که طرار با او حیلت کرده است (سندبادنامه). چون از زیارت مکه بازآمدم دو منزلم استقبال کرد، به فراست بجای آوردم که معزولست. (گلستان). یکی زان میان به فراست بجای آورد. (گلستان). مگر درویشی که بجای آورد و گفت هنوزنگرانست که ملکش با دگرانست. (گلستان) ، به فعل آوردن. (برهان قاطع). انجام دادن. کردن. به موقع اجرا گذاردن: من این نغز بازی بجای آورم خرد را بدین رهنمای آورم. فردوسی. بسی رای زن موبد پاک رای پژوهید وآورد بازی بجای. فردوسی. هر آنکس که فرمان بجای آورید سپاه شهنشه بدو بنگرید. فردوسی. بگردانمش سر ز دین خدای کس این راز جز من نیارد بجای. فردوسی. چون نوبت پادشاهی به شاپوربن اردشیر رسید آن را از نو بنا کرد و عمارت آن بجای آورد. (فارسنامۀ ابن البلخی). این اجتهاد بجای آوردم. (کلیله و دمنه). ارکان دولت و اعیان مملکت وصیت ملک را بجای آوردند. (گلستان سعدی) ، ادا کردن. گزاردن: همی گفت پاداش این نیکوی بجای آورم چون سخن بشنوی. فردوسی. و آنچه بر تو بود از انسانیت و حریت و لوازم حق گذاری و شفقت بجای آوردی. (سندبادنامه). حق چندین کرم و رأفت و رحمت شرطست که بجای آوری و سست وفائی نکنی. سعدی. تا خدمتی که بربنده معین است بجای آورد. (گلستان سعدی). عجب رعایت اطفال بی پدر کردی عجب یتیم نوازی بجای آوردی. ؟ - دل بجای آوردن، مواظب بودن. هوشیار بودن. بر خودمسلط شدن. مقابل بشدن دل: گنده پیر گفت دل بجای آر و گوش هوش بمن دار. (سندبادنامه)
مشکهای شکافته شده. (منتهی الارب) ، عقده در شکم و چهره و گردن. (از اقرب الموارد). مغندۀ شکم و روی و گردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، بجر، گرهی که در شکم و روی گردن افتد. (یادداشت مؤلف)
مشکهای شکافته شده. (منتهی الارب) ، عقده در شکم و چهره و گردن. (از اقرب الموارد). مغندۀ شکم و روی و گردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، بُجَر، گرهی که در شکم و روی گردن افتد. (یادداشت مؤلف)
ابن خداش مغربی، محدث بود. (یادداشت مؤلف). نام محدثی است مغربی که پدرش خداش نام داشت. (منتهی الارب). نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
ابن خداش مغربی، محدث بود. (یادداشت مؤلف). نام محدثی است مغربی که پدرش خداش نام داشت. (منتهی الارب). نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.