- بتکانیین
کتک زدن، کوبیدن
معنی بتکانیین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(گَ زَ دَ)
لغت نامه دهخدا
جنبانیدن و جنبش دادن و بحرکت درآوردن و جنابانیدن درخت. (ناظم الاطباء). افشاندن. تکاندن. تکان دادن. چنانکه گستردنی یا جامه ای را افشاندن تا گرد آن یا آب آن بریزد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تکان و تکان دادن شود
حرکت دادن تکان دادن جنباندن، حرکت دادن و افشاندن محتویات چیزی بر زمین
پراندن
تکان دادن با حرکت مواج رفت و برگش در سطحی افقی، همچون تکان
رساندن
ریختن
خواباندن
رماندن، متواری کردن
پاره کردن، جدا کردن
تاختن، تازاندن، به هم کوبیدن
آواز خواندن
تراشیدن، دروکردن
ریسیدن، تاباندن طناب و الیاف گیاهی
راندن
تازاندان
زدن، کوبیدن، اخته کردن
بچاردنیین
چکاندن
ضربه زدن
ترکاندن، دوشقه نمودن
دواندن
لرزاندن، تکان دادن، عقب و جلو بردن چیزی به طور پیوسته
خاراندن
خواباندن، خواب کردن
آرایش کردن
خوراندن
چلاندن
بکتو بزن
ترساندن
به آب انداختن کیسه های محتوی بذر شالی خزانه جهت جوانه زدن
تراشیدن
کوبیدن، زدن