- بتولمایس
شهری است که در زمان ملوک بطالسه به این اسم مسمی شد و همان عکای حالیه میباشدکه در قدیم عکو گفته میشد. (از قاموس کتاب مقدس) ، پراکنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان القرآن جرجانی).
- بث خبر، شایع و فاش کردن آن. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). فاش کردن. (غیاث اللغات). گستردن. نشر و اذاعه خبر. (از اقرب الموارد). پراکندن. (فرهنگ نظام). شایع کردن. (منتهی الارب).
- بث غبار، برانگیختن غبار را. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- بث کلاب للصید، رها کردن و برانگیختن سگان را به شکار. (از اقرب الموارد).
- تمر بث، خرمائی که پراکنده و منتشر و نیکو نادروده و جای مانده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). متفرق غیرمکنوز. (از اقرب الموارد). خدای خلق را آفرید فبثهم فی الارض، یعنی پراکنده کرد مخلوق را در روی زمین. (از اقرب الموارد).
، با کسی راز در میان نهادن. (از آنندراج). بثثتک السر، با تو در میان نهادم راز را. (ناظم الاطباء) ، پهن کردن. (فرهنگ نظام). گستردن. (از منتهی الارب) ، ظهور نمودن. (غیاث اللغات). و رجوع به بثاث شود.
- بث شکوی (بث الشکوی) ، نشر و اذاعت شکایت. شکایت بردن. تشکی کردن. انما اشکوا بثی و حزنی الی اﷲ. (قرآن 86/12).
فصار الصدیق یزور الصدیق
فشکوی الزمان و بث الهموم.
- بث شکوی کردن، شکایت برداشتن. شکایت بردن: با یکدیگر از حدوث این واقعۀ منکر بث الشکوی و نفثهالمصدور آغاز کردند. (از ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به بث شود
- بث خبر، شایع و فاش کردن آن. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). فاش کردن. (غیاث اللغات). گستردن. نشر و اذاعه خبر. (از اقرب الموارد). پراکندن. (فرهنگ نظام). شایع کردن. (منتهی الارب).
- بث غبار، برانگیختن غبار را. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- بث کلاب للصید، رها کردن و برانگیختن سگان را به شکار. (از اقرب الموارد).
- تمر بث، خرمائی که پراکنده و منتشر و نیکو نادروده و جای مانده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). متفرق غیرمکنوز. (از اقرب الموارد). خدای خلق را آفرید فبثهم فی الارض، یعنی پراکنده کرد مخلوق را در روی زمین. (از اقرب الموارد).
، با کسی راز در میان نهادن. (از آنندراج). بثثتک السر، با تو در میان نهادم راز را. (ناظم الاطباء) ، پهن کردن. (فرهنگ نظام). گستردن. (از منتهی الارب) ، ظهور نمودن. (غیاث اللغات). و رجوع به بثاث شود.
- بث شکوی (بث الشکوی) ، نشر و اذاعت شکایت. شکایت بردن. تشکی کردن. انما اشکوا بثی و حزنی الی اﷲ. (قرآن 86/12).
فصار الصدیق یزور الصدیق
فشکوی الزمان و بث الهموم.
- بث شکوی کردن، شکایت برداشتن. شکایت بردن: با یکدیگر از حدوث این واقعۀ منکر بث الشکوی و نفثهالمصدور آغاز کردند. (از ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به بث شود
