معنی بتنسن - جستجوی لغت در جدول جو
بتنسن
توانستن
ادامه...
توانستن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بتنین
(بُ تَ)
نام قریه ای به سمرقند از نواحی دبوسیه. (از انساب سمعانی)
ادامه...
نام قریه ای به سمرقند از نواحی دبوسیه. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
بتونسن
توانستن
ادامه...
توانستن
فرهنگ گویش مازندرانی
بتوسن
داغ شدن بر اثر تابش شدید آفتاب
ادامه...
داغ شدن بر اثر تابش شدید آفتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
بتنسه
می توانست
ادامه...
می توانست
فرهنگ گویش مازندرانی
بتکنسن
بدکانیین
ادامه...
بدکانیین
فرهنگ گویش مازندرانی
بخنسن
خندیدن، آواز خواندن
ادامه...
خندیدن، آواز خواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
بتجسن
کاری را پی گیری کردن یا درباره ی آن سخن گفتن، تلاش بی اندازه
ادامه...
کاری را پی گیری کردن یا درباره ی آن سخن گفتن، تلاش بی اندازه
فرهنگ گویش مازندرانی
بگنسن
گزیدن، سیخ زدن، برخوردن نمودن، اصابت کردن
ادامه...
گزیدن، سیخ زدن، برخوردن نمودن، اصابت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بنسن
بندسن، برخورد کردن، دعوا کردن
ادامه...
بندسن، برخورد کردن، دعوا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تاربتنسن
تار تنیدن عنکبوت، مرحله ای در پارچه بافی سنتی
ادامه...
تار تنیدن عنکبوت، مرحله ای در پارچه بافی سنتی
فرهنگ گویش مازندرانی