جدول جو
جدول جو

معنی بتمرگیدن - جستجوی لغت در جدول جو

بتمرگیدن
(شُ دَ)
مرکّب از: ب + تمرگیدن، در تداول عامه نشستن بفرمان تحقیرآمیز دیگران، گویند: بتمرگ و بنشین و بفرما یکی است اما فرق معنوی دارد. نشستن به فرمان دیگری در آن وقت که فرمان دهنده خشمناک باشد. (اصطلاح عامیانه در نواحی کرمان)، فرمان دادن مادر و پدر یا دیگری فرزند و یا کسی را به نشستن چنانکه نفرین گونه تواند بود
لغت نامه دهخدا
بتمرگیدن
در تداول عامه نشستن که بفرمان تحقیرآمیزدیگران است
تصویری از بتمرگیدن
تصویر بتمرگیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمرگیدن
تصویر تمرگیدن
نشستن، قرار گرفتن انسان یا حیوان بر روی سرین خود
فرهنگ فارسی عمید
(گُ اَ دَ بَ)
کلمه اهریمنی نشستن. خفتن وآن نفرین گونه ای است در تداول زنان. بتمرگ، بنشین بطور نفرین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چمن بی گل و برگم شده پیرامن ارگم
من در او چون بتمرگم
اشک مانند تگرگم نگر ای ابر مطیرم
بر رخ همچو زریرم.
شوریدۀ شیرازی (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ دَ / دِ)
نشسته. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، خفته. (یادداشت ایضاً). رجوع به تمرگیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمرگیدن
تصویر تمرگیدن
کلمه اهریمنی نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرگیدن
تصویر تمرگیدن
((تَ دَ))
نشستن، در موقع تحقیر گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
نشستن، خوابیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گفتاری توهین آمیز برای نشاندن مخاطب و در مقابل درخواست مؤدبانه
فرهنگ گویش مازندرانی