جدول جو
جدول جو

معنی بتره - جستجوی لغت در جدول جو

بتره
(بَ رَ)
ماچه خر. (یادداشت مؤلف). اتان. خر ماده. (ناظم الاطباء) ، اطراف بینی. (ناظم الاطباء) ، گرداگرد کلاه، منقار مرغان. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بتره
(بَ رَ / رِ)
تمرد. سرکشی. گردنکشی. (ناظم الاطباء) (آنندراج). لج. عناد. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 193).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برته
تصویر برته
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی از خاندان لواده، در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بدره
تصویر بدره
کیسه ای که در آن ده هزار درهم می گذاشتند، کیسۀ زر، همیان، بدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بقره
تصویر بقره
دومین و بلندترین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۸۶ آیه، سنام القرآن، فسطاط القرآن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشتره
تصویر بشتره
چنگالی، خوراکی که از روغن داغ کرده و آب و شکر یا شیره با نان تریت کرده درست کنند
چنگال خوست، چنگال خست، چنگال خوش، انگشتو، بشتزه، بشنزه، بشنژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باتره
تصویر باتره
نوعی ساز از خانوادۀ سازهای کوبه ای و شبیه دف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشره
تصویر بشره
ظاهر پوست بدن، روی پوست بدن انسان، روی، چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهره
تصویر بهره
سود بانکی، سود، فایده، قسمت، نصیب، بخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باره
تصویر باره
دوستدار، پسوند متصل به واژه به معنای بسیار علاقه مند مانند روسپی باره، زن باره، شاعرباره، عشق باره، غلام باره، گاوباره، برای مثال دلی که عشق نورزید سنگ خاره بود / چه دولتی بود آن دل که عشق باره بود (شرف الدین شفروه- مجمع الفرس - باره)، من گر نه همچو ذره هواباره بودمی / گرد جهان چرا شده آواره بودمی (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - باره)
دفعه، پسوند متصل به واژه به معنای مرتبه، برای مثال یک باره، دوباره، دگرباره، زآن شیفتۀ سیه ستاره / من شیفته تر هزارباره (نظامی۳ - ۴۶۶)
موضوع، مورد، برای مثال دربارۀ، چنین گفت کز مرگ خود چاره نیست / مرا بر دل اندیشه زاین باره نیست (فردوسی - ۶/۱۱۹)
قلعه، دیواری که بر دور شهرها و قلعه ها بنا می کردند، برای مثال سنگ بر بارۀ حصار مزن / که بود کز حصار سنگ آید (سعدی - ۱۲۳)
اسب، بارگی، برای مثال بگفت و به گرز گران دست برد / عنان بارۀ تیزتگ را سپرد (فردوسی - ۱/۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تِ رَ)
نام آبی بنی قشیر را
لغت نامه دهخدا
(تَ سْ یَ)
لاغر و نزار گردیدن
لغت نامه دهخدا
حلوا با کنجد و خرما، حلوایی که از آرد کنجد و خرما یا از نان باریک کرده مثل چنگال یکجا میمالند چنگالی انگشتو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باره
تصویر باره
قاعده و قانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعره
تصویر بعره
واحد بعر یک پشکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسره
تصویر بسره
نو دمیده از گیاه یک دانه غوره خرما
فرهنگ لغت هوشیار
زمین خوب خاک سرخ، اندک شیر پارسی تازی شده بس ره از شهرها گل نیشابوری سنگ سپید
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه برزگ، کیسه ای که مسافران و شکارچیان لوازم کار و توشه خود را در آن گذارند، کیسه ای که دارای بند است و در آن کاه و جو ریزند و بگردن چارپایان بندند تا از آن بخورند
فرهنگ لغت هوشیار
بدره همیان هنبان انبان خریطه ای از جامه یا گلیم یا تیماج که طول آن از عرضش بیشتر و آنرا پر از پول کنند همیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقره
تصویر بقره
گاو نر یا ماده، گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برره
تصویر برره
جمع بار نیکو کاران صالحان
فرهنگ لغت هوشیار
ملح آبدار برات سدیم که فرمول شیمیایی آن میباشد. وزن مخصوصش 7، 1 و سختیش بین 2 تا 5، 2 است. بوره طبیعی مزه گس دارد تنگار ملح الصناعه. براکس، شکر سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهتره
تصویر بهتره
زن کوتاه دروغ گفتن چفته بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهره
تصویر بهره
حظ و قسمت، نصیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشره
تصویر بشره
ظاهر پوست آدمی، روی پوست بدن انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتری
تصویر بتری
بد تری، بدتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بختره
تصویر بختره
خرامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحره
تصویر بحره
شهر، مرغزار، آبخیز، تالاب، بوستان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیره
تصویر بیره
گمراه ضال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکره
تصویر بکره
میکده و میخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتره
تصویر باتره
((تَ رَ))
دف، دایره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باره
تصویر باره
دفعه، مرتبه، تحفه، ارمغان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باره
تصویر باره
((رِ))
دیوار قلعه، حصار، بارگی، اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باره
تصویر باره
موضوع، مورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهره
تصویر بهره
سهمیه، فیض، سهم، فایده، نفع
فرهنگ واژه فارسی سره