یکی از چهار قبیلۀ بزرگ جغتای، که پدر تیمور لنگ ازین قبیله بود. (فرهنگ فارسی معین) : ز برلاس و ارلاس و بیشش شمار نمودند چندین یسال از یسار. هاتفی (از تیمورنامه) ، پرسیدن و تفتیش کردن. (ناظم الاطباء) : آنکه او نفس خویش نشناسد نفس دیگر کسی چه برماسد؟ سنائی (از آنندراج)
یکی از چهار قبیلۀ بزرگ جغتای، که پدر تیمور لنگ ازین قبیله بود. (فرهنگ فارسی معین) : ز برلاس و ارلاس و بیشش شمار نمودند چندین یسال از یسار. هاتفی (از تیمورنامه) ، پرسیدن و تفتیش کردن. (ناظم الاطباء) : آنکه او نفس خویش نشناسد نفس دیگر کسی چه برماسد؟ سنائی (از آنندراج)
گلیم، معرب از پلاس فارسی. (منتهی الارب). مسح و نسیجی است از موی که بعنوان بساطو گلیم اتخاذ میشود و آن معرب از فارسی است. (از اقرب الموارد). فمما أخذوه (أی العرب) من الفارسیه البلاس و هو المسح. (جمهرۀ ابن درید بنقل از سیوطی در المزهر). ج، بلس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
گلیم، معرب از پلاس فارسی. (منتهی الارب). مِسح و نسیجی است از موی که بعنوان بساطو گلیم اتخاذ میشود و آن معرب از فارسی است. (از اقرب الموارد). فمما أخذوه (أی العرب) من الفارسیه البلاس و هو المسح. (جمهرۀ ابن درید بنقل از سیوطی در المزهر). ج، بُلس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
شهری است در ده میلی دمشق. ونیز ناحیه ایست بین واسط و بصره که قومی از عرب در آنجا ساکنند و آنان را اسبانی است مشهور در نیکی. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب) : ولایات بسیار از توابع آنجاست (توابع بصره) و معظم آن بلاس و زکیه و میسان. (نزههالقلوب ج 3 ص 39) دهی از دهستان دوهزار، شهرستان تنکابن. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن گندم و جو دیمی و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
شهری است در ده میلی دمشق. ونیز ناحیه ایست بین واسط و بصره که قومی از عرب در آنجا ساکنند و آنان را اسبانی است مشهور در نیکی. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب) : ولایات بسیار از توابع آنجاست (توابع بصره) و معظم آن بلاس و زکیه و میسان. (نزههالقلوب ج 3 ص 39) دهی از دهستان دوهزار، شهرستان تنکابن. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن گندم و جو دیمی و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
الکساندر، از امرای دولت سلوکی که مدتها با دمتریوس سلوکی منازعه و اختلاف داشت، رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 2229 شود، پاره از چوب، (آنندراج)، درخت سطبر، (آنندراج)، و نیز رجوع به بالار و بالاگر شود
الکساندر، از امرای دولت سلوکی که مدتها با دمتریوس سلوکی منازعه و اختلاف داشت، رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 2229 شود، پاره از چوب، (آنندراج)، درخت سطبر، (آنندراج)، و نیز رجوع به بالار و بالاگر شود
مجازاً، به معنی مکر و فریب. (غیاث اللغات). گویند روزی مفلسی از تقاضای قرض خواهان پیش یکی از آشنایان شکوه کرد، او گفت با گرفتن فلان مبلغ ترا از این واقعه میرهانم و چون آن مفلس پذیرفت، بدو گفت خود را به جنون شهرت ده و هرچه از تو سؤال کنند درجواب آن هیچ مگو جز ’بلاس’. آن شخص بدین نصیحت عمل کرد و کار وی با قرضخواهان به خانه قاضی انجامید، مفلس در جواب سوءالات قاضی نیز گفت ’بلاس’ و قاضی حکم به جنون او داد، القصه آن شخص با گفتن ’بلاس’ از کمند قرض خواهان خلاص شد و ناصح برای دریافت مزد نصیحت خود نزد وی آمد اما در جواب، او نیز به نصیحت عمل کرد. ناصح از این معنی بسیارآزرده شد و گفت ’با همه کس بلاس، با ما نیز’. حال چون درمقام فریب کسی باشند که او را فریب نتوان داد این مثل خوانند، و از اشعار قدما چنین برمیاید که بلاس به معنی مکر و حیله آمده است. (آنندراج) : خواستم گفتن که دست و طبع او بحر است و کان عقل گفت این مدح باشد نیز با من هم بلاس. انوری. کرده اند از سپه گری قومی با همه کس بلاس و با ما نیز. کمال الدین اسماعیل. با همگان بلاس کم با چو منی بلاس هم. مولوی
مجازاً، به معنی مکر و فریب. (غیاث اللغات). گویند روزی مفلسی از تقاضای قرض خواهان پیش یکی از آشنایان شکوه کرد، او گفت با گرفتن فلان مبلغ ترا از این واقعه میرهانم و چون آن مفلس پذیرفت، بدو گفت خود را به جنون شهرت ده و هرچه از تو سؤال کنند درجواب آن هیچ مگو جز ’بلاس’. آن شخص بدین نصیحت عمل کرد و کار وی با قرضخواهان به خانه قاضی انجامید، مفلس در جواب سوءالات قاضی نیز گفت ’بلاس’ و قاضی حکم به جنون او داد، القصه آن شخص با گفتن ’بلاس’ از کمند قرض خواهان خلاص شد و ناصح برای دریافت مزد نصیحت خود نزد وی آمد اما در جواب، او نیز به نصیحت عمل کرد. ناصح از این معنی بسیارآزرده شد و گفت ’با همه کس بلاس، با ما نیز’. حال چون درمقام فریب کسی باشند که او را فریب نتوان داد این مثل خوانند، و از اشعار قدما چنین برمیاید که بلاس به معنی مکر و حیله آمده است. (آنندراج) : خواستم گفتن که دست و طبع او بحر است و کان عقل گفت این مدح باشد نیز با من هم بلاس. انوری. کرده اند از سپه گری قومی با همه کس بلاس و با ما نیز. کمال الدین اسماعیل. با همگان بلاس کم با چو منی بلاس هم. مولوی