جدول جو
جدول جو

معنی بایع - جستجوی لغت در جدول جو

بایع
فروشنده، آنکه چیزی را می فروشد
تصویری از بایع
تصویر بایع
فرهنگ فارسی عمید
بایع
(یِ)
بائع، از مصدر بیع. فروشنده. برابر مشتری. (آنندراج). پرداخت کننده بها در برابر کالای فروخته شده. (از اقرب الموارد). ج، باعه. (از تاج العروس).
لغت نامه دهخدا
بایع
فروشنده
تصویری از بایع
تصویر بایع
فرهنگ لغت هوشیار
بایع
((یِ))
فروشنده
تصویری از بایع
تصویر بایع
فرهنگ فارسی معین
بایع
خریدار، سوداگر، مشتری
متضاد: فروشنده، فروشنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبایع
تصویر تبایع
با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبایع
تصویر طبایع
طبیعت ها، قسمتهایی از جهان که ساخته دست بشر نیست مانند گیاهان ها، جانوران ها، جنگل ها، دریاها، کوه و بیابان ها، جهان هستی، قضاها و قدرها، روزگارها، فطرت ها، سرشت ها، نهادها، عناصر چهارگانه شامل آب ها، بادها، خاک و آتش، غریزه ها، جمع واژۀ طبیعت
فرهنگ فارسی عمید
(رَ یِ)
کوههاییست در سمت مشرق مصعد از سمیرا. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ یِ)
از ’ت ب ع’، جمع واژۀ تبیع و تبیعه. (منتهی الارب). تبائع جمع واژۀ تبیع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). رجوع به تبائع و تبیع و تبیعه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ یِ)
جمع واژۀ ربیعه. (از معجم البلدان). و رجوع به ربیعه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ یِ)
رجوع به طبائع و شواهد طبایع در آنجا شود.
- طبایع اربع، چهار عنصر آب، آتش، باد و خاک
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’ب ی ع’، با یکدیگر خرید و فروخت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با همدیگر بیع کردن. (آنندراج) (از ترجمان علامۀ جرجانی) : وقتی در زمان صاحب عباد رحمه اﷲ تبایعی واقع شد بر صندوقی از جملۀ صندوقهایی چند که مانند دکانها ترصیف و نصب کرده بودند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 54) ، بیعت نمودن. (منتهی الارب). بیعت کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بضایع
تصویر بضایع
جمع بضاعت (بضاعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصیع
تصویر بصیع
خوی (عرق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقع
تصویر باقع
کفتار پیسه دار، سگ پیسه دار
فرهنگ لغت هوشیار
نام قبرستان مقدس در مدینه منوره میباشد، جائی که در آنجا درختان گوناگون از هر نوع باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاع
تصویر بیاع
بها گذار میانجی فروشنده سوداگر بایع، بها کننده دلال خرید و فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزیع
تصویر بزیع
کودک نمکین، مرد خرده سنج، کاخ استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائع
تصویر بائع
فروشنده فروختار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باین
تصویر باین
آشکار، هلیده زنی که هلش (طلاق) از شوی جدا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایض
تصویر بایض
ماکیان تخم گذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایص
تصویر بایص
شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایس
تصویر بایس
بی نوا سختی رسیده ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بضیع
تصویر بضیع
آبخوست آداک گریزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبایع
تصویر طبایع
سجایا، خویها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبایع
تصویر مبایع
خریدار خریدار خرید کننده جمع مبایعین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبایع
تصویر تبایع
با یکدیگر بیع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایر
تصویر بایر
زمین خراب، نا مزروع، خاک مرده، ویران، بی بنا، بی زرع وکشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبایع
تصویر مبایع
((مُ یِ))
خریدار، خرید کننده، جمع مبایعین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبایع
تصویر طبایع
((طَ یِ))
جمع طبیعت، سرشت ها، نهادها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبایع
تصویر تبایع
((تَ یُ))
با هم داد و ستد کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بایا
تصویر بایا
لازم، واجب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مایع
تصویر مایع
آبگون
فرهنگ واژه فارسی سره
خریدار، خریدکننده، مشتری
متضاد: فروشنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
طبیعت ها، سرشت ها، نهادها، سجایا، خوی ها، مزاج ها، طبع ها، طبع، قریحه، چهار عنصر
فرهنگ واژه مترادف متضاد