- بایع
- فروشنده
معنی بایع - جستجوی لغت در جدول جو
- بایع
- فروشنده، آنکه چیزی را می فروشد
- بایع ((یِ))
- فروشنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با یکدیگر بیع کردن
با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
طبیعت ها، قسمتهایی از جهان که ساخته دست بشر نیست مانند گیاهان ها، جانوران ها، جنگل ها، دریاها، کوه و بیابان ها، جهان هستی، قضاها و قدرها، روزگارها، فطرت ها، سرشت ها، نهادها، عناصر چهارگانه شامل آب ها، بادها، خاک و آتش، غریزه ها، جمع واژۀ طبیعت
سجایا، خویها
خریدار خریدار خرید کننده جمع مبایعین
آبگون
لازم، واجب
کودک نمکین، مرد خرده سنج، کاخ استوار
آبخوست آداک گریزک
جمع بضاعت (بضاعه)
خوی (عرق)
نام قبرستان مقدس در مدینه منوره میباشد، جائی که در آنجا درختان گوناگون از هر نوع باشد
بها گذار میانجی فروشنده سوداگر بایع، بها کننده دلال خرید و فروش
کفتار پیسه دار، سگ پیسه دار
فروشنده فروختار
آشکار، هلیده زنی که هلش (طلاق) از شوی جدا شده
ماکیان تخم گذار
شتابنده
بی نوا سختی رسیده ناتوان
زمین خراب، نا مزروع، خاک مرده، ویران، بی بنا، بی زرع وکشت
ضرورت است، بایسته است، شاید، ضرور ولازم می شود
آنچه مورد احتیاج باشد ضرور واجب لازم
آشکار، شایع، پیدا، ظاهر
آنکه در فضل تمام و کمال باشد
آدمکش
نوبیرون آورنده، زیبا، نو، تازه