جدول جو
جدول جو

معنی باکیادس - جستجوی لغت در جدول جو

باکیادس(دِ)
نام افراد یکی از خانواده های قدیمی کرنتوس بود که از آن خانواده هفت تن برآن شهر سلطنت کردند. لکن در سال 658 قبل از میلاد دوران حکومت اشراف کرنت بپایان رسید و باکیادس از آن شهر رانده شدند و بازماندگان آن خانواده ناچار به سی سی لیا و اسپارتا سفر کردند. (ترجمه تاریخ تمدن قدیم فوستل دکولانژ)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکیاس
تصویر اکیاس
کیس ها، کیسه ها، توبره ها، جمع واژۀ کیس
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
مرکّب از: با + کیاست، زیرک. ظریف. ظریفه. کیّس. عاقل. فهیم. لبیب. و رجوع به کیاست شود
لغت نامه دهخدا
نام مردی مادی است که تیار راست بر سر گذارده خود را شاه ماد و پارس میخواند، وی بر دست آتروپات والی ماد اسیر شده بود و وی او را با دیگر همدستانش در پاسارگاد بحضور اسکندر آورد و بنا به امر اسکندر با زجر بقتل رسیدند، (از ایران باستان ج 2 ص 1870)
لغت نامه دهخدا
شهری در سوریه، (ناظم الاطباء)، نام بلده ای است کوچک مشتمل بر درختها و انهار و ثمرهای خوش و نهرها، وآن یک ونیم منزل است از دمشق بطرف مغرب، و در آن جا قلعه ای است نامش حبیبه و حاجب عزیزی میگوید که مدینۀ بانیاس زیر کوهی است که برف در آنجا همیشه خواه هنگام سرما و خواه گرما وجود دارد، نام قدیم آن قیصریۀ فیلیپس است، (از قاموس الاعلام ترکی)، صحیح آن باناس است نزدیک دمشق، (مراصد الاطلاع)، و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1222 و وفیات الاعیان ج 2 ص 205 و آثار البلدان ص 218 و الکامل ابن اثیر ج 11 ص 136 و 183 شود،
بلا و سختی، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، دشخوار، کار دشوار گران، (آنندراج) : امر باهظ، کار دشوار گران، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
باکند. یاقوت. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). یاقوت سرخ. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). محرف یاکند است. رجوع به یاکند شود.
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مصدر جعلی از باک. ترسیدن. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). بیمناک شدن
لغت نامه دهخدا
نام سرداری در زمان المهتدی باﷲ خلیفۀ عباسی، و مهتدی در باب قتل موسی بن بغا به او نامه نوشت ولی او افشای راز کرد و اتراک دسته جمعی به قتل مهتدی همت گماشتند، رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی ص 241 شود
لغت نامه دهخدا
نام یک تن از مشاهیر موالی ترک در قرون اولیۀ اسلامی. در مقدمۀ ابن خلدون آمده است: همینکه دولت به مرحلۀخودکامگی و ممانعت کردن عرب از دست اندازی به فرمانروائی ممالک و شهرهای بزرگ رسید وزارت باقوام غیر عرب و نمک پروردگان برگزیده اختصاص یافت مانند برمکیان وخاندان سهل بن نوبخت و خاندان طاهریان و سپس خاندان بویه و موالی ترک چون بغا (بوغا) و وصیف و اتامش و باکیاک و ابن طولون و فرزندان ایشان. (از مقدمۀ ابن خلدون ترجمه پروین گنابادی ج 1 ص 361). در تاریخ الخلفاء سیوطی نامی بصورت باکیال آمده است که گمان میرود با این نام یکی باشد، کار. (مهذب الاسماء) :
خوش کند آن دل که اصلح بالهم
رد من بعد التوی انزالهم.
مولوی (مثنوی).
- امر ذوبال، کار شریف که بدان اهتمام کرده شود. (ناظم الاطباء) : کل امر ذوبال لم یبدء فیه بحمدالله فهو ابتر.
- فارغ البال، دل آسوده. (یادداشت مؤلف).
، جان، تن آسانی. (آنندراج) ، مال و کام. (فرهنگ شعوری) ، خوشدلی. (برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری) : فلان رضی البال، یعنی در سعۀ عیش است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رخی البال، ای فی سعه من العیش. (ناظم الاطباء). فراخی عیش و شأن و عظمت. (غیاث اللغات) ، التفات. (از منتهی الارب). و ما ابالیه و به بالاً و باله و بلاء و مبالاه، التفات نمیکنم و باک نمیدارم. (از منتهی الارب) ، بی پروائی. (برهان قاطع). ظاهراً باید پروا باشد که گویند: لیس هذا من بالی، یعنی آنچه که من پروای آن داشته باشم. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
قبیلۀ قدیمی کوچکی است که بودا از میان آن برخاسته و بدان نامیده شده است، این قبیله جنگاور وزراعت پیشه بودند و در آخرین دامنه های هیمالیا و نزدیک رود خانه مقدس باغیراتی در حوالی مرز کنونی هندوستان و نپال میزیستند، مرکز آن بنام کاپیلاواستو زادگاه بودا بود و ویرانه های آن بسال 1897م، کشف شد
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پدر فرزندان زیرک شدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَکْ)
جمع واژۀ کیس. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکیاس
تصویر اکیاس
کیسه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باکلاس
تصویر باکلاس
((کِ))
ویژگی آن که مقررات و آداب اجتماعی را به خوبی رعایت می کند، دارای کیفیت خوب یا مطلوب نسبت به مجموعه همانند خود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکیاس
تصویر اکیاس
زیرکان
فرهنگ واژه فارسی سره
سیاس، سیاستمدار، زیرک، هوشمند، کاردان، مدبر
متضاد: بی تدبیر، بی کیاست، نامدبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد