جدول جو
جدول جو

معنی باژرنگ - جستجوی لغت در جدول جو

باژرنگ
سینه بند، پیش بند
تصویری از باژرنگ
تصویر باژرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
باژرنگ
سینه بند کودکان، پیش بند، پستان بند زنان
تصویری از باژرنگ
تصویر باژرنگ
فرهنگ فارسی عمید
باژرنگ
((رَ))
پستان بند زنان، سینه بند کودکان
تصویری از باژرنگ
تصویر باژرنگ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازرنگ
تصویر بازرنگ
پستان بند زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادرنگ
تصویر بادرنگ
ترنج، نوعی از خیار که خیار بالنگ نیز گویند، بالنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادرنگ
تصویر بادرنگ
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو، برای مثال بین که دیباباف رومی در میان کارگاه / دیبهی دارد به کار اندر به رنگ بادرنگ (منوچهری - ۶۱)گاهواره، برای مثال ای حبه دزد بوده ز گاواره تا به گور / وی زن به مزد تا به جنازه ز بادرنگ (سوزنی- مجمع الفرس - بادرنگ)اسب راهوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازرنگ
تصویر بازرنگ
باژرنگ، سینه بند کودکان، پیش بند، پستان بند زنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارنگ
تصویر بارنگ
(دخترانه)
ریزش باران همراه باد (نگارش کردی: بارنگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارنگ
تصویر بارنگ
رنگدار، ملون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
آکرماتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلادرنگ
تصویر بلادرنگ
بی تاخیر، فوراً، بدون وقفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدرنگ
تصویر بیدرنگ
بی توقف، بشتاب، بسرعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافرهنگ
تصویر بافرهنگ
با ادب، ادیب، ادب آموخته، رفیع و بلند مرتبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسارنگ
تصویر بسارنگ
(دخترانه و پسرانه)
نام سلطانی در زمان رودکی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برژانگ
تصویر برژانگ
(دخترانه)
مژه (نگارش کردی: برژانگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیدرنگ
تصویر بیدرنگ
آنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بادرنج
تصویر بادرنج
بالنگ
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره بارهنگها که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان است. این گیاه یکساله است و بعضی گونه هایش نیز پایا میباشد. برگهایش تقریبا از ریشه جدا میشوند. بلنتاین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با سنگ
تصویر با سنگ
گرانبار سنگین، بلندقدر عظیم القدر با تمکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارتنگ
تصویر بارتنگ
بارهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادروگ
تصویر بادروگ
بادروج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافرهنگ
تصویر بافرهنگ
باادب، ادب آموخته، دانا، عاقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
آنچه رنگ نداشته باشد، کنایه از ساده و بی آلایش، طرح ساده که نقاش بر روی پارچه یا کاغذ می کشد و بعد آن را رنگ آمیزی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاورنگ
تصویر گاورنگ
مانند سر گاو، گاوسر، گاومانند، گاوسار، گرزی که آن را به شکل سر گاو ساخته باشند، برای مثال بیامد خروشان بدان دشت جنگ/ به چنگ اندرون گرزۀ گاو رنگ (فردوسی - ۲/۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادرنج
تصویر بادرنج
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادارنگ
تصویر بادارنگ
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادرنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واترنگ
تصویر واترنگ
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، وادارنگ، وارنگ، باتس، باتو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارهنگ
تصویر بارهنگ
گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، بارتنگ، لسان الحمل، جرغول، چرغول، جرغون، خرغول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارتنگ
تصویر بارتنگ
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، لسان الحمل، جرغول، چرغول، جرغون، خرغول
فرهنگ فارسی عمید
آنچه بهیئت گاو است. یا گرز (گرزهء) گاورنگ. گرز فریدون که سر آن بشکل سر گاو بود: بیامد خروشان بدان دشت جنگ بدست اندرون گرزه گاو رنگ. (هرمزدنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماترنگ
تصویر ماترنگ
مارمولک، چلپاسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واترنگ
تصویر واترنگ
با درنگ بالنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارهنگ
تصویر بارهنگ
((هَ))
گیاهی با ساقه های نازک وبرگ های بیضی شکل، بلندیش تا نیم سانتی متر می رسد، دانه های ریز و لعاب دار دارد که خاصیت نرم کننده و ملین دارد، خرگوشک، بارتنگ، چرغول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
((رَ))
بدون رنگ، عالم وحدت، کنایه از ساده و بی آلایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاورنگ
تصویر گاورنگ
((رَ))
آنچه به هیئت گاو است. گرز (گرزه) گاورنگ، گرز فریدون که سر آن به شکل سر گاو بود
فرهنگ فارسی معین