جدول جو
جدول جو

معنی بأه - جستجوی لغت در جدول جو

بأه
(اِ)
درنیافتن کسی را: ما باءهت له، نه دریافتم آن را. (منتهی الارب). ما باءهت له بأهاً، درنیافتم آن را. مقلوب مابهات. (ناظم الاطباء). ما بأه له بأهاً، مافطن له. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باژه
تصویر باژه
(پسرانه)
نام یکی از سرداران ایرانی در زمان اردشیر پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باگه
تصویر باگه
(پسرانه)
نام یکی از سرداران هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باحه
تصویر باحه
میانۀ دریا و معظم آن، میان سرا، میان راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باره
تصویر باره
دوستدار، پسوند متصل به واژه به معنای بسیار علاقه مند مانند روسپی باره، زن باره، شاعرباره، عشق باره، غلام باره، گاوباره، برای مثال دلی که عشق نورزید سنگ خاره بود / چه دولتی بود آن دل که عشق باره بود (شرف الدین شفروه- مجمع الفرس - باره)، من گر نه همچو ذره هواباره بودمی / گرد جهان چرا شده آواره بودمی (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - باره)
دفعه، پسوند متصل به واژه به معنای مرتبه، برای مثال یک باره، دوباره، دگرباره، زآن شیفتۀ سیه ستاره / من شیفته تر هزارباره (نظامی۳ - ۴۶۶)
موضوع، مورد، برای مثال دربارۀ، چنین گفت کز مرگ خود چاره نیست / مرا بر دل اندیشه زاین باره نیست (فردوسی - ۶/۱۱۹)
قلعه، دیواری که بر دور شهرها و قلعه ها بنا می کردند، برای مثال سنگ بر بارۀ حصار مزن / که بود کز حصار سنگ آید (سعدی - ۱۲۳)
اسب، بارگی، برای مثال بگفت و به گرز گران دست برد / عنان بارۀ تیزتگ را سپرد (فردوسی - ۱/۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشه
تصویر باشه
قرقی، پرنده ای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکه های حنایی، بسیار چالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر و سایر پرندگان کوچک است، واشه، سیچغنه، بازکی، بازک، باشق، قوش
باشۀ فلک: کنایه از خورشید، در علم نجوم نسر طایر، در علم نجوم نسر واقع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باجه
تصویر باجه
گیشه، جایگاه مخصوص فروش بلیت یا گرفتن و دادن پول در سینما، بانک و مانند آن ها، دریچه، روزنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بامه
تصویر بامه
بلمه، ریش بلند و انبوه، ویژگی مردی که ریش بلند و انبوه داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بانه
تصویر بانه
جای روییدن مو در اطراف آلت تناسلی، موی زهار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باده
تصویر باده
نوشابۀ مستی آور، شراب، می، برای مثال بیار باده که در بارگاه استغنا / چه پاسبان و چه سلطآنچه هوشیار و چه مست (حافظ - ۵۶)
هر واردی که چون برق روشن شود و سریعاً خاموش گردد
باده کشیدن: باده نوشیدن، باده خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازه
تصویر بازه
مجموعه اعداد میان دو عدد فرضی، فاصلۀ میان دو کوه، دره، فاصلۀ میان دو دیوار، پهنای کوچه، در کشاورزی مرزی که دو قطعه زمین یا دو کرته را از هم جدا می کند
پاچه، پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا، پای پخته شدۀ گوسفند، بز یا گاو که لزج و مولد خون است و برای اشخاص کم بنیه، لاغر و مبتلایان به امراض ریه نافع است، پاژه، پایچه
چوب دستی ستبر
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
سرباز زدن اندر کاری. فروگذاشتن طاعت
قصاص کردن، با مأوی بردن، بازگردانیدن، گریختن، پوست را دباغت کردن. پیراستن پوست را
لغت نامه دهخدا
(شَ اَ)
پرۀ قفل. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). جزوی از قفل را گویند که قفل را بدان محکم سازند. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به پره در این معنی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یک نی
لغت نامه دهخدا
تصویری از باده
تصویر باده
شراب و می را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجه
تصویر باجه
دریچه، روزنه بزرگ، بادگیر روزن، پیش در، گیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باحه
تصویر باحه
میان راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باخه
تصویر باخه
کاسه پشت لاک پشت سنگ پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باره
تصویر باره
قاعده و قانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانه
تصویر بانه
موی زهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باوه
تصویر باوه
نو رسیده، نوباوه، تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهه
تصویر باهه
میدان
فرهنگ لغت هوشیار
واحد طول و آن معادلست با: اندازه سر انگشتان تا آرنج، اندازه گشادگی دو دست چون از هم بگشایند، مقداری از دست ما بین سر انگشت کوچک و انگشت شست وجب شبر، یک بند انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از پرندگان شکاری که جثه اش کوچک است و درازیش حداکثر تا 30 سانتیمتر میرسد. رنگ چشم این پرنده زرد است و تقریبا در تمام کره زمین بخصوص ایران و هندوستان و آسیای مرکزی فراوان است. پشتش خاکستری تیره و شکمش سفید بالکه های حنایی است. این پرنده در هوا مرغان دیگر را شکار و گاهی نیز از تخم مرغها استفاده میکند باشق قرقی واشه بش جغنه جغنک جغنق. یا باشه فلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باله
تصویر باله
بال کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازه
تصویر بازه
چوبدستی قطور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده
تصویر باده
((دِ))
شراب، می، نوا و آهنگی از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باره
تصویر باره
((رِ))
دیوار قلعه، حصار، بارگی، اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باره
تصویر باره
دفعه، مرتبه، تحفه، ارمغان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باشه
تصویر باشه
((ش ِ))
یکی از پرندگان شکاری کوچکتر از باز، با چشمانی زرد رنگ، که رنگ پشتش خاکستری تیره و شکمش سفید با لکه های حنایی است. قرقی، قوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باجه
تصویر باجه
دریچه، روزنه بزرگ، گیشه، جایگاه مخصوص فروش بلیط، و یا دادن پول در بانک و پاکت های سفارشی در پست خانه و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باخه
تصویر باخه
((خِ))
لاک پشت، سنگ پشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازه
تصویر بازه
آنورگور، فاصله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باره
تصویر باره
موضوع، مورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باجه
تصویر باجه
گیشه
فرهنگ واژه فارسی سره