- باهو
- بازو، چوبدستی کلفت که شبانان و شتر بانان بر دست گیرند چوبدست ضخیم
معنی باهو - جستجوی لغت در جدول جو
- باهو
- بازو، از سرشانه تا آرنج، چوب دستی کلفت، ماهو،
برای مثال بشکنم کله به باهوی هجا و دشنام / زان که آن کلۀ شوم از در باهوست مرا (سوزنی - لغتنامه - باهو)
- باهو
- چوبدستی کلفت که شبانان و شتربانان بر دست گیرند، بازو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هوشمند، زیرک، هوشیار
آن که دارای هوش قوی است، هوشمند
Brainy, Literate
умный , грамотный
klug, gebildet
розумний , грамотний
bystry, piśmienny
聪明的 , 受过教育的
inteligente, alfabetizado
intelligente, alfabetizzato
inteligente, alfabetizado
intelligent, instruit
slim, geletterd
ฉลาด , อักษรศึกษา
pintar, melek huruf
ذكيٌّ , متعلّمٌ
होशियार , साक्षर
חכם , יודע קרוא וכתוב
頭の良い , 読み書きができる
똑똑한 , 읽고 쓸 수 있는
zeki, okur-yazar
mwerevu, mjuzi wa herufi
বুদ্ধিমান , সাক্ষর
ہوشیار , باشعور
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام مرزبان مرو در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی، نام حاکم سیستان در زمان یزگرد پادشاه ساسانی
آغا، خانم
حصار
آزخ ازخ زگیل
چلپاسه
خانه تهی