جدول جو
جدول جو

معنی باهو - جستجوی لغت در جدول جو

باهو
بازو، از سرشانه تا آرنج، چوب دستی کلفت، ماهو، برای مثال بشکنم کله به باهوی هجا و دشنام / زان که آن کلۀ شوم از در باهوست مرا (سوزنی - لغتنامه - باهو)
تصویری از باهو
تصویر باهو
فرهنگ فارسی عمید
باهو
از توابع بلوچستان و در کنار کوچه است، کوچه و باهو متصل به دشت قریب به دریا است ... اهالی کوچه از فاضل آب رو خانه قصر قند و اهالی باهو از فاضل آب رود خانه سرباز برکه های خود را مملو می نمایند، اهالی دشت و کوچه و باهو عموماً در کوار که از چوب خرما می بندند سکنا دارند، (از مرآت البلدان ج 1 ص 278)
لغت نامه دهخدا
باهو
از آرنج تا شانه، (ناظم الاطباء)، بازو، (فرهنگ جهانگیری)، در هندی بمعنی بازوست و لقب پادشاهان هند مها باهو بوده است بمعنی بزرگ بازو یا درازدست، (از الجماهر بیرونی ص 25)، از آرنج تا سر دوش، (التفهیم بیرونی) (برهان قاطع)، در تداول عامۀ گناباد خراسان نیز باهو را بجای بازو بکار برند: و ایشان پروین را چنان نهادند چون سری با دو دست یکی از آن که گفتیم و سرانگشتان حنا دربسته ستارگان از پیش او میان کف الخضیب و میان پروین ساعد و آرنج و باهو و دوش، (التفهیم بیرونی)، پذیرفته آمدن، قبول افتادن، باور افتادن:
ای برادر گر ببینی مر مرا
باورت ناید که من آن ناصرم،
ناصرخسرو،
کردند وعده دیگری زین به نیاید باورش
از غدر ترساند همی پرغدر دهر کافرش،
ناصرخسرو،
گویمش حال من از عشقت بپرس
کز منت باور نخواهد آمدن،
انوری،
باورش نامد بپرسید از دگر
آن دگر هم گفت آری ای قمر،
مولوی،
باور نیایدم به وفا وعده گر دهد
دانا نیازموده به دهر آزموده را،
کاتبی
لغت نامه دهخدا
باهو
بازو، چوبدستی کلفت که شبانان و شتر بانان بر دست گیرند چوبدست ضخیم
فرهنگ لغت هوشیار
باهو
چوبدستی کلفت که شبانان و شتربانان بر دست گیرند، بازو
تصویری از باهو
تصویر باهو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باهوز
تصویر باهوز
(پسرانه)
گردباد (نگارش کردی: باهز)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهو
تصویر شاهو
(پسرانه)
آنکه چون شاه بزرگ و شکوهمند است
فرهنگ نامهای ایرانی
کسی که هوش دارد، هوشمند، زیرک، کیّس، هوشیار:
بدین داستان زد یکی مهرنوش
پرستار باهوش و پشمینه پوش،
فردوسی،
شکیبا و باهوش و رای و خرد
هزبر ژیان را به دام آورد،
فردوسی،
بدان مرد باهوش و با رای و شرم
بگفتند با لابه بسیار گرم،
فردوسی،
لغت نامه دهخدا
(هََ / هُو)
که هول دارد. هولناک. وحشت آور. موحش:
هرکه ظالمتر چهش باهول تر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
هوشمند، زیرک، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
آن که دارای هوش قوی است، هوشمند
فرهنگ فارسی معین
تیز، داهی، زرنگ، زیرک، باذکاوت، عاقل، متیقظ، محیل، ناقلا، نکته دان، هوشمند، هوشیار
متضاد: بی هوش، کانا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
ماهرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
Brainy, Literate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
intelligent, instruit
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
intelligente, alfabetizzato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
mwerevu, mjuzi wa herufi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
klug, gebildet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
розумний , грамотний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
bystry, piśmienny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
聪明的 , 受过教育的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
ہوشیار , باشعور
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
বুদ্ধিমান , সাক্ষর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
zeki, okur-yazar
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
inteligente, alfabetizado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
똑똑한 , 읽고 쓸 수 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
頭の良い , 読み書きができる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
חכם , יודע קרוא וכתוב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
умный , грамотный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
pintar, melek huruf
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
ฉลาด , อักษรศึกษา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
slim, geletterd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
inteligente, alfabetizado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باهوش
تصویر باهوش
होशियार , साक्षर
دیکشنری فارسی به هندی