- باهه
- میدان
معنی باهه - جستجوی لغت در جدول جو
- باهه ((هِ))
- تالاب، آبگیر
- باهه
- تالاب، آبگیر، رود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کباب، گوشت پخته و نرم و نازک
تباهچه، خوراکی که از گوشت و بادنجان درست کنند، بورانی بادنجان، کباب، تواهه
نباهت در فارسی فرخادگی بزرگواری، نژادگی، نام آوری
آنورگور، فاصله
موضوع، مورد
گیشه
روزگار، زمان
نادانی سادگی کانایی نابخردی، سست اندیشی
بال کوچک
یکی از پرندگان شکاری که جثه اش کوچک است و درازیش حداکثر تا 30 سانتیمتر میرسد. رنگ چشم این پرنده زرد است و تقریبا در تمام کره زمین بخصوص ایران و هندوستان و آسیای مرکزی فراوان است. پشتش خاکستری تیره و شکمش سفید بالکه های حنایی است. این پرنده در هوا مرغان دیگر را شکار و گاهی نیز از تخم مرغها استفاده میکند باشق قرقی واشه بش جغنه جغنک جغنق. یا باشه فلک
واحد طول و آن معادلست با: اندازه سر انگشتان تا آرنج، اندازه گشادگی دو دست چون از هم بگشایند، مقداری از دست ما بین سر انگشت کوچک و انگشت شست وجب شبر، یک بند انگشت
خانه تهی
بازو، چوبدستی کلفت که شبانان و شتر بانان بر دست گیرند چوبدست ضخیم
باتفاق، به معیت، با یکدیگر
زن بی شوهر
بی کارگردنده، متردد
اذیت، شکنجه
هوشمند، خردمند، عاقل
مونث باهر و کشتی، گوش خر گیاه مو نث باهر
روشن آشکار، برتر داناتر، ملازرگ رگ کوچکی درسر روشن درخشان، آشکار هویدا
سنگی باشد سفید برنگ مرقشیشای نقره یی حجرالضحک. توضیح می پنداشتند که چون نظر مردم برین سنگ افتد بیاختیار بخنده در آیند
نو رسیده، نوباوه، تازه
موی زهار
چوبدستی قطور
قاعده و قانون
کاسه پشت لاک پشت سنگ پشت
میان راه
دریچه، روزنه بزرگ، بادگیر روزن، پیش در، گیشه
شراب و می را گویند