جدول جو
جدول جو

معنی باهه - جستجوی لغت در جدول جو

باهه
تالاب، آبگیر، رود
تصویری از باهه
تصویر باهه
فرهنگ فارسی عمید
باهه(هَِ / هََ)
تالاب. آبگیر. حوض. (ناظم الاطباء). دریای شور. رود که آن را پایاب نباشد. (آنندراج). استخر. (از فرهنگ شعوری).
لغت نامه دهخدا
باهه(هََ)
میدان. عرصه: باههالدار، ساحتها. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
باهه
میدان
تصویری از باهه
تصویر باهه
فرهنگ لغت هوشیار
باهه((هِ))
تالاب، آبگیر
تصویری از باهه
تصویر باهه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باگه
تصویر باگه
(پسرانه)
نام یکی از سرداران هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باژه
تصویر باژه
(پسرانه)
نام یکی از سرداران ایرانی در زمان اردشیر پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باهک
تصویر باهک
(پسرانه)
نام جد آذرباد ماراسپند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تباهه
تصویر تباهه
تباهچه، خوراکی که از گوشت و بادنجان درست کنند، بورانی بادنجان، کباب، تواهه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ هََ / هَِ)
کباب. طباهجه. طباهه. (دهار). گوشت پختۀ نرم و نازک. (برهان). گوشت نرم و نازک که شرحه شرحه کرده بریان کنند و آن را کباب گویند. طباهه و طباهجه معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ نظام) (از فرهنگ رشیدی). کباب. (برهان). تباهچه. تواهه.تواهچه. تبه. تبهره. (از فرهنگ رشیدی) :
مراگفت بر سیخ حمدان همی زن
ز کون زنم روزکی دو تباهه.
انوری.
، گوشت قیمه کرده. (ناظم الاطباء)، قلیۀ بادنجان و بادنجان پخته. (برهان). بورانی بادنجان. کشک بادنجان. (ناظم الاطباء) : سلطان فرمود تا او را حبس کردند و در آن حبس او را در تباهه زهر دادند. (تاریخ بیهقی ص 182). دفع مضرتش (شراب سپید و تنک) با سپیدباها و توابل وتباهۀ خشک کنند تا زیان ندارد و منفعت کند. (نوروزنامه از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، تخم مرغ بریان کردۀ با گوشت و سرکه و فلفل و لوبیا. (ناظم الاطباء)، خاگینه. (برهان). رجوع به تباهچه و طباهجه و طباهج و دیگر گونه های این لغت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باوه
تصویر باوه
نو رسیده، نوباوه، تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهره
تصویر باهره
مونث باهر و کشتی، گوش خر گیاه مو نث باهر
فرهنگ لغت هوشیار
روشن آشکار، برتر داناتر، ملازرگ رگ کوچکی درسر روشن درخشان، آشکار هویدا
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی باشد سفید برنگ مرقشیشای نقره یی حجرالضحک. توضیح می پنداشتند که چون نظر مردم برین سنگ افتد بیاختیار بخنده در آیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانه
تصویر بانه
موی زهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازه
تصویر بازه
چوبدستی قطور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهک
تصویر باهک
اذیت، شکنجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باره
تصویر باره
قاعده و قانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باخه
تصویر باخه
کاسه پشت لاک پشت سنگ پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهش
تصویر باهش
هوشمند، خردمند، عاقل
فرهنگ لغت هوشیار
بازو، چوبدستی کلفت که شبانان و شتر بانان بر دست گیرند چوبدست ضخیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهل
تصویر باهل
بی کارگردنده، متردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهله
تصویر باهله
زن بی شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهم
تصویر باهم
باتفاق، به معیت، با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهی
تصویر باهی
خانه تهی
فرهنگ لغت هوشیار
واحد طول و آن معادلست با: اندازه سر انگشتان تا آرنج، اندازه گشادگی دو دست چون از هم بگشایند، مقداری از دست ما بین سر انگشت کوچک و انگشت شست وجب شبر، یک بند انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از پرندگان شکاری که جثه اش کوچک است و درازیش حداکثر تا 30 سانتیمتر میرسد. رنگ چشم این پرنده زرد است و تقریبا در تمام کره زمین بخصوص ایران و هندوستان و آسیای مرکزی فراوان است. پشتش خاکستری تیره و شکمش سفید بالکه های حنایی است. این پرنده در هوا مرغان دیگر را شکار و گاهی نیز از تخم مرغها استفاده میکند باشق قرقی واشه بش جغنه جغنک جغنق. یا باشه فلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باله
تصویر باله
بال کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاهه
تصویر بلاهه
نادانی سادگی کانایی نابخردی، سست اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهه
تصویر برهه
روزگار، زمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباهه
تصویر تباهه
کباب، گوشت پخته و نرم و نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باحه
تصویر باحه
میان راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجه
تصویر باجه
گیشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باره
تصویر باره
موضوع، مورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازه
تصویر بازه
آنورگور، فاصله
فرهنگ واژه فارسی سره