جدول جو
جدول جو

معنی باها - جستجوی لغت در جدول جو

باها
نوعی از طعام باشد که پاچه نیز خوانند، (آنندراج) (هفت قلزم)، نوعی از طعام باشد که عربان باهه اش گویند، باجه معرب آن است، (منتهی الارب)، نوعی از طعام، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بایا
تصویر بایا
(پسرانه)
بایسته، ضروری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طاها
تصویر طاها
(پسرانه)
نام سوره ای در قران کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بابا
تصویر بابا
(پسرانه)
پدر بزرگ، با احترام اسم از پدر بردن، تخلص شاعرکرد، حسین کرم الله، نام شاعرو عارف کرد، بابا طاهر عریان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالا
تصویر بالا
(پسرانه)
قیافه (نگارش کردی: باا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باوا
تصویر باوا
(پسرانه)
بابا (نگارش کردی: باوا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاها
تصویر شاها
(دخترانه و پسرانه)
نام قلعه ای که هولاکوخان اموال و خزاین خود را آنجا گذاشته بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باهک
تصویر باهک
(پسرانه)
نام جد آذرباد ماراسپند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باهک
تصویر باهک
شکنجه، آزار، برای مثال دلمان چو آب بادی، تنمان بهار بادی / از بیم چشم حاسد، کش کرده باد باهک (ابوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۶)، مردمک چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باهار
تصویر باهار
ظرف، کاسه، خنور، ظرفی که در آن خوراک باشد، نوعی خوانندگی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
بگفتۀ یاقوت قریه ای است از توابع نهر ملک از اعمال بغداد. (معجم البلدان). دباهه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سرود پهلوی باشد که در قزوین رامندی گویند، (از فرهنگ رشیدی)، روش گویندگی باشد که آن را پهلوی و رامندی نیز خوانند، (از فرهنگ جهانگیری)، نوعی از خوانندگی و گویندگی هم هست که آن را پهلوی و رامندی خوانند، (برهان قاطع) (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 161)، پهلوی و رامندی که نوعی از خوانندگی و گویندگی بود، (ناظم الاطباء)
ظرف، آوند، ظرف با طعام، مخفف با اهار است، چه اهار بمعنی خوراک است، (از فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری)، اناء، (برهان قاطع)، وعاء، (شرفنامه منیری)، خنور، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بالا
تصویر بالا
فراز، زبر، فوق، مقابل زیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشا
تصویر باشا
باشنده، موجود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داها
تصویر داها
غار، کوه، دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتا
تصویر باتا
گیشدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابا
تصویر بابا
پیرمرد کامل، پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارها
تصویر بارها
کراراً، چندین بار، اکثراً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادا
تصویر بادا
بشود (دعا) : (نه آرام بادا شما را نه خواب مگر ساختن کین افراسیاب) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابها
تصویر ابها
خوبرویی، تهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی باشد سفید برنگ مرقشیشای نقره یی حجرالضحک. توضیح می پنداشتند که چون نظر مردم برین سنگ افتد بیاختیار بخنده در آیند
فرهنگ لغت هوشیار
روشن آشکار، برتر داناتر، ملازرگ رگ کوچکی درسر روشن درخشان، آشکار هویدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهش
تصویر باهش
هوشمند، خردمند، عاقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهک
تصویر باهک
اذیت، شکنجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهل
تصویر باهل
بی کارگردنده، متردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهار
تصویر باهار
کاسه وظرف غذا خوری
فرهنگ لغت هوشیار
بازو، چوبدستی کلفت که شبانان و شتر بانان بر دست گیرند چوبدست ضخیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهه
تصویر باهه
میدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهی
تصویر باهی
خانه تهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایا
تصویر بایا
آنچه مورد احتیاج باشد ضرور واجب لازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسا
تصویر باسا
سختی، آسیب، گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهم
تصویر باهم
باتفاق، به معیت، با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهار
تصویر باهار
ظرف، آوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بایا
تصویر بایا
لازم، واجب
فرهنگ واژه فارسی سره
بهار، فصل بهار
فرهنگ گویش مازندرانی