جدول جو
جدول جو

معنی بالیست - جستجوی لغت در جدول جو

بالیست
از مدعیان امپراطوری روم در حمص که وی سرانجام بقتل رسید (264 میلادی)، او با شاپور ساسانی نیزجنگ نموده است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1318)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بایست
تصویر بایست
واجب، لازم، دربایست
فرهنگ فارسی عمید
(قَ دَ گُ دَ)
ضروری. محتاج ٌالیه. دربایست. (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت قلزم). ضرورات. حاجت. نیاز. (شرفنامۀ منیری). لزوم. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 152). اندروا. دروا. تلنگ. اوایا. (شرفنامۀ منیری). قابل لزوم چیزی. (غیاث اللغات). برابر نابایست:
ز بایست ها بی نیازش کنم
میان یلان سرفرازش کنم.
فردوسی.
مرا خوارتر زان که فرزند خویش
نبینم بهنگام بایست، پیش.
فردوسی.
گفت من پاسخ تو بازدهم
آنچه بایست تست ساز دهم.
ابوالمثل.
... بر می خاست و با وی چیزی میداد، آنچه او را بایست بود. (ترجمه دیاتسارون ص 78). ولکن اندرو از بایست ها نبود مگر اندک. (از التفهیم چ جلال الدین همائی ص 273). شیخ ما را پرسیدند که بنده از بایست خویش کی برهد، شیخ گفت آنگاه که خداوندش برهاند. (اسرارالتوحید ص 240). هرکرا در بایست و نابایست خود ماندند دست از وی بشوی که بلای خود و خلق گشت. (از اسرارالتوحید ص 248). در این مقام بنده را عجز پدید آید و بایستها از وی بیفتد، بنده آزاد و آسوده گردد. (اسرارالتوحید ص 241).
لغت نامه دهخدا
نام گیاهی افسانه ای در اساطیر یونان که با آن مرده را زنده میکردند و استفادۀ از این گیاه را از ماری که جفت خود را زنده کرده بودآموختند، و رجوع به فرهنگ اساطیر یونان ص 594 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
اوج. مقابل حضیض (در ستارگان). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دختر بکر و دوشیزه. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 152). باکره. (هفت قلزم) (فرهنگ ضیاء) :
کیست که از دمدمۀ روح قدس
حامله چون مریم بالست نیست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام شهری در هندوستان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باتیست
تصویر باتیست
نوعی پارچه نخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالیست
تصویر کالیست
فرانسوی آهکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایست
تصویر بایست
ضروری، نیاز، لزوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایست
تصویر بایست
((یِ))
ضرور، لازم، خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بایسته
تصویر بایسته
لازم، ضروری، ملزم، واجب، شرط، لازم الاجرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بالیدن
تصویر بالیدن
افتخار کردن، رشد کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
لاعب باسٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
Bassist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
bassiste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
bajista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
басист
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
Bassist
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
басист
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
basista
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
贝斯手
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
baixista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
bassista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
bassist
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
มือเบส
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
باس بجانے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
বাসিস্ট
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
mpigaji wa besi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
basçı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
베이시스트
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
ベーシスト
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
बास वादक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
pemain bas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از باسیست
تصویر باسیست
בסיסט
دیکشنری فارسی به عبری