ضروری. محتاج ٌالیه. دربایست. (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت قلزم). ضرورات. حاجت. نیاز. (شرفنامۀ منیری). لزوم. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 152). اندروا. دروا. تلنگ. اوایا. (شرفنامۀ منیری). قابل لزوم چیزی. (غیاث اللغات). برابر نابایست: ز بایست ها بی نیازش کنم میان یلان سرفرازش کنم. فردوسی. مرا خوارتر زان که فرزند خویش نبینم بهنگام بایست، پیش. فردوسی. گفت من پاسخ تو بازدهم آنچه بایست تست ساز دهم. ابوالمثل. ... بر می خاست و با وی چیزی میداد، آنچه او را بایست بود. (ترجمه دیاتسارون ص 78). ولکن اندرو از بایست ها نبود مگر اندک. (از التفهیم چ جلال الدین همائی ص 273). شیخ ما را پرسیدند که بنده از بایست خویش کی برهد، شیخ گفت آنگاه که خداوندش برهاند. (اسرارالتوحید ص 240). هرکرا در بایست و نابایست خود ماندند دست از وی بشوی که بلای خود و خلق گشت. (از اسرارالتوحید ص 248). در این مقام بنده را عجز پدید آید و بایستها از وی بیفتد، بنده آزاد و آسوده گردد. (اسرارالتوحید ص 241).
ضروری. محتاج ٌالیه. دربایست. (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت قلزم). ضرورات. حاجت. نیاز. (شرفنامۀ منیری). لزوم. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 152). اندروا. دروا. تلنگ. اوایا. (شرفنامۀ منیری). قابل لزوم چیزی. (غیاث اللغات). برابر نابایست: ز بایست ها بی نیازش کنم میان یلان سرفرازش کنم. فردوسی. مرا خوارتر زان که فرزند خویش نبینم بهنگام بایست، پیش. فردوسی. گفت من پاسخ تو بازدهم آنچه بایست تست ساز دهم. ابوالمثل. ... بر می خاست و با وی چیزی میداد، آنچه او را بایست بود. (ترجمه دیاتسارون ص 78). ولکن اندرو از بایست ها نبود مگر اندک. (از التفهیم چ جلال الدین همائی ص 273). شیخ ما را پرسیدند که بنده از بایست خویش کی برهد، شیخ گفت آنگاه که خداوندش برهاند. (اسرارالتوحید ص 240). هرکرا در بایست و نابایست خود ماندند دست از وی بشوی که بلای خود و خلق گشت. (از اسرارالتوحید ص 248). در این مقام بنده را عجز پدید آید و بایستها از وی بیفتد، بنده آزاد و آسوده گردد. (اسرارالتوحید ص 241).
نام گیاهی افسانه ای در اساطیر یونان که با آن مرده را زنده میکردند و استفادۀ از این گیاه را از ماری که جفت خود را زنده کرده بودآموختند، و رجوع به فرهنگ اساطیر یونان ص 594 شود
نام گیاهی افسانه ای در اساطیر یونان که با آن مرده را زنده میکردند و استفادۀ از این گیاه را از ماری که جفت خود را زنده کرده بودآموختند، و رجوع به فرهنگ اساطیر یونان ص 594 شود