دریچه مشبکی را گویند از طلا و نقره و امثال آن که از درون خانه بیرون را توان دید و از بیرون درون را نتوان دید. (برهان قاطع) (آنندراج). دری کوچک در دیوار که از او بیرون نگرند و بود نیز که مشبک کنند. (نسخه ای از لغت نامه اسدی). در مشبک بود، اگر آهنین بود و اگر چوبین و پنجره نیز گویند. (نسخه ای از لغت نامۀ اسدی). در کوچک در دیوار خانه که ازپنهانی بیرون نگرند و شاید که مشبک نیز باشد. (صحاح الفرس). دریچۀ مشبکی که از درون آن بیرون را توان دید و از بیرون درون را نتوان دید. (ناظم الاطباء) : بهشت آیین سرائی را بپرداخت ز هر گونه درو تمثالها ساخت ز عود و چندن او را آستانه درش سیمین و زرین بالکانه. رودکی. و آنگه ز بالکانۀ روحانیان چو دل جای روان بدیده و با دل روان شده. سنائی. از برون تاب خانه طبع یابی نزهتم وز ورای بالکانۀ چرخ بینی منظرم. خاقانی. قصر بلقیس دهر بین که پری حارس بام و بالکانۀ اوست. خاقانی. دلم از این ظلمات حواس بگرفته ست ره گریز از این بالکانه می جویم. کمال اسماعیل. و رجوع به پالکانه شود.
دریچه مشبکی را گویند از طلا و نقره و امثال آن که از درون خانه بیرون را توان دید و از بیرون درون را نتوان دید. (برهان قاطع) (آنندراج). دری کوچک در دیوار که از او بیرون نگرند و بود نیز که مشبک کنند. (نسخه ای از لغت نامه اسدی). در مشبک بود، اگر آهنین بود و اگر چوبین و پنجره نیز گویند. (نسخه ای از لغت نامۀ اسدی). در کوچک در دیوار خانه که ازپنهانی بیرون نگرند و شاید که مشبک نیز باشد. (صحاح الفرس). دریچۀ مشبکی که از درون آن بیرون را توان دید و از بیرون درون را نتوان دید. (ناظم الاطباء) : بهشت آیین سرائی را بپرداخت ز هر گونه درو تمثالها ساخت ز عود و چندن او را آستانه درش سیمین و زرین بالکانه. رودکی. و آنگه ز بالکانۀ روحانیان چو دل جای روان بدیده و با دل روان شده. سنائی. از برون تاب خانه طبع یابی نزهتم وز ورای بالکانۀ چرخ بینی منظرم. خاقانی. قصر بلقیس دهر بین که پری حارس بام و بالکانۀ اوست. خاقانی. دلم از این ظلمات حواس بگرفته ست ره گریز از این بالکانه می جویم. کمال اسماعیل. و رجوع به پالکانه شود.
بالکانه. دری کوچک بود در دیوار که ازو پنهان به بیرون نگرند و بود نیز که مشبّک کنند. در مشبک کوچک را گویند اگر آهنین بود و اگر چوبین باشد. پنجره. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن). دریچه. (فرهنگ جهانگیری). در مشبک بود یعنی دریچه باشد در دیوار خانه که از پس آن بیرون نگرند چون شبکه مشبک اگر آهنین بود و اگر چوبین بود، آنرا نیزپنجره گویند و مردم را ببینند و مردم ایشان را نبینند. (اوبهی) : بهشت آئین سرائی را بپرداخت ز هرگونه در او تمثالها ساخت ز عود و چندن او را آستانه درش سیمین و زرین پالکانه. رودکی یا ابوالمثل. برآستانۀ وحدت سقیم خوشتر دل بپالکانۀ جنت عقیم به جوزا. خاقانی. ترسم ز پالکانۀ دیده فروجهد این چند قطره خون که محل وفای تست. کمال اسماعیل. مشبّکات رواق سپهر پیروزه ز پالکانۀ ایوان تست پنجره ای. خواجۀ شمس الدین محمد ورکانی (از فرهنگ جهانگیری). ، غرفه. (رشیدی). ستاوند، بام بلند: از برون تاب خانه طبع یابی نزهتم وز ورای پالکانۀ چرخ بینی منظرم. خاقانی. ، شروع در درو کردن غله، پاسنگ ترازو
بالکانه. دری کوچک بود در دیوار که ازو پنهان به بیرون نگرند و بود نیز که مشبّک کنند. در مشبک کوچک را گویند اگر آهنین بود و اگر چوبین باشد. پنجره. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن). دریچه. (فرهنگ جهانگیری). در مشبک بود یعنی دریچه باشد در دیوار خانه که از پس آن بیرون نگرند چون شبکه مشبک اگر آهنین بود و اگر چوبین بود، آنرا نیزپنجره گویند و مردم را ببینند و مردم ایشان را نبینند. (اوبهی) : بهشت آئین سرائی را بپرداخت ز هرگونه در او تمثالها ساخت ز عود و چندن او را آستانه درش سیمین و زرین پالکانه. رودکی یا ابوالمثل. برآستانۀ وحدت سقیم خوشتر دل بپالکانۀ جنت عقیم به جوزا. خاقانی. ترسم ز پالکانۀ دیده فروجهد این چند قطره خون که محل وفای تست. کمال اسماعیل. مشبّکات رواق سپهر پیروزه ز پالکانۀ ایوان تست پنجره ای. خواجۀ شمس الدین محمد ورکانی (از فرهنگ جهانگیری). ، غرفه. (رشیدی). ستاوند، بام بلند: از برون تاب خانه طبع یابی نزهتم وز ورای پالکانۀ چرخ بینی منظرم. خاقانی. ، شروع در درو کردن غله، پاسنگ ترازو
بکاف عربی دریچه و کاف برای تصغیر و ’آنه’ که حرف نسبت است زائد. (ازشرح خاقانی). و در برهان نوشته که پالگانه ببای فارسی و لام و کاف فارسی بمعنی بام بلند و دریچۀ خانه. (غیاث). ظاهراً کلمه مصحف بالکانه و پالکانه است. رجوع به بالکانه و پالکانه و پالگانه شود
بکاف عربی دریچه و کاف برای تصغیر و ’آنه’ که حرف نسبت است زائد. (ازشرح خاقانی). و در برهان نوشته که پالگانه ببای فارسی و لام و کاف فارسی بمعنی بام بلند و دریچۀ خانه. (غیاث). ظاهراً کلمه مصحف بالکانه و پالکانه است. رجوع به بالکانه و پالکانه و پالگانه شود
بالکانه. در مشبک. پنجره ایست که از داخل بیرون پیدا شود و از بیرون داخل نمودار نشود. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). و رجوع به بالکانه و نیز رجوع به پالکانه شود
بالکانه. در مشبک. پنجره ایست که از داخل بیرون پیدا شود و از بیرون داخل نمودار نشود. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). و رجوع به بالکانه و نیز رجوع به پالکانه شود
مرغکی باشد کوچک و سیاه که شیرازیان آنرا واشه گویند. (برهان قاطع) (آنندراج). مرغی است شبیه به گنجشک و سیاه و سفید باشد. در صحاح الفرس بجای بالوانه با ’نون’ بالوایه با ’یا’ نوشته شده است. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). مرغکی است همچند گنجشک و سپید و سیاه، کوتاه پای، بر درخت و دیوار نشیند، چون بر زمین نشیند بدشواری پرد. و آنرا پرستو و فراسنگ وفرستو نیز خوانند و به تازیش خطاف خوانند. پالوانه نیز گفته اند. (از شرفنامۀ منیری). او را به عربی ابابیل گویند. مرغی کوچک و سیاه که مردم شیراز واشه گویند. (ناظم الاطباء). اما ظاهراً در معنی این لغت بین واشه با پرستو خلط شده است. رجوع به بالوایه شود
مرغکی باشد کوچک و سیاه که شیرازیان آنرا واشه گویند. (برهان قاطع) (آنندراج). مرغی است شبیه به گنجشک و سیاه و سفید باشد. در صحاح الفرس بجای بالوانه با ’نون’ بالوایه با ’یا’ نوشته شده است. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). مرغکی است همچند گنجشک و سپید و سیاه، کوتاه پای، بر درخت و دیوار نشیند، چون بر زمین نشیند بدشواری پرد. و آنرا پرستو و فراسنگ وفرستو نیز خوانند و به تازیش خطاف خوانند. پالوانه نیز گفته اند. (از شرفنامۀ منیری). او را به عربی ابابیل گویند. مرغی کوچک و سیاه که مردم شیراز واشه گویند. (ناظم الاطباء). اما ظاهراً در معنی این لغت بین واشه با پرستو خلط شده است. رجوع به بالوایه شود
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج که در 22 هزارگزی باختر قروه و 2 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو قروه به سنقر در دامنه واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 400 تن سکنه، آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راه آنجا مالرو است. دو محل بدین نام بفاصله یک هزارگزی وجود دارد که بالوانۀ معتمدی و بالوانۀ خالدی نامیده میشوند. سکنۀ بالوانۀ پایین صدتن است. صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج که در 22 هزارگزی باختر قروه و 2 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو قروه به سنقر در دامنه واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 400 تن سکنه، آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راه آنجا مالرو است. دو محل بدین نام بفاصله یک هزارگزی وجود دارد که بالوانۀ معتمدی و بالوانۀ خالدی نامیده میشوند. سکنۀ بالوانۀ پایین صدتن است. صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
حلوایی است خشک و آنرا از هفت مغز (مغز بادام گردو زردالو شفتالو پسته فندق و چلغوزه) تهیه کنند: کارمن خوب کرد بی صلتی هرکه او طمع مالکانه کند. (ابوالعباس لفا اق. 497)
حلوایی است خشک و آنرا از هفت مغز (مغز بادام گردو زردالو شفتالو پسته فندق و چلغوزه) تهیه کنند: کارمن خوب کرد بی صلتی هرکه او طمع مالکانه کند. (ابوالعباس لفا اق. 497)