بستن بیطار پای ستور را بسبب علتی که بدان رسیده است، گویند: بلجم البیطار الدابه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جوالیقی در المعرب گوید گمان نمی کنم این لغت عربی باشد
بستن بیطار پای ستور را بسبب علتی که بدان رسیده است، گویند: بلجم البیطار الدابه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جوالیقی در المعرب گوید گمان نمی کنم این لغت عربی باشد
مرکّب از: ب + جمله، بالتمام. تماماً. همه. جملتان. بتمامه. کاملاً. یکسر: چنین گفت آنگه به لشکر همه که باشند او را بجمله رمه. فردوسی. مردمان بجمله دستها برداشته تا رعایای ما گردند. (تاریخ بیهقی). منکیتراک را... بازداشتند. و دیگر برادران و قومش را بجمله فروگرفتند. (تاریخ بیهقی). چون کارها بر این جمله قرار گرفت خان را بشارت داده اند تا آنچه رفته است بجمله معلوم وی شود. (تاریخ بیهقی). همه بیشی او بجمله کمی است همه وعده او سراسر هباست. ناصرخسرو. گر درست است قول معتزله این فقیهان بجمله کفارند. ناصرخسرو. زینها بجمله دست بکش همچو من از آنک بر صورت من و تو و بر سیرت خرند. ناصرخسرو. اگر تواز خرد و جستجوی بیزاری نه مردمی و ز تو ما بجمله بیزاریم. ناصرخسرو. و رجوع به جمله شود، بحرکت آمدن. طغیان کردن. جنبش آغاز کردن: ز هر دو سپه بر فلک شد خروش زمین همچو دریا بر آمد بجوش. فردوسی. باده نوشان درآمدند بجوش در و دیوار برکشید ندا. ناصرخسرو. بر عدم ها کان ندارد چشم و گوش چون فسون خواند همی آید بجوش. مولوی. ، آشفته شدن. خشمگین شدن: گو نامبردار شد پرخروش از آن گفت ها اندر آمد بجوش. فردوسی. و رجوع به جوش شود
مُرَکَّب اَز: ب + جُملِه، بالتمام. تماماً. همه. جملتان. بتمامه. کاملاً. یکسر: چنین گفت آنگه به لشکر همه که باشند او را بجمله رمه. فردوسی. مردمان بجمله دستها برداشته تا رعایای ما گردند. (تاریخ بیهقی). منکیتراک را... بازداشتند. و دیگر برادران و قومش را بجمله فروگرفتند. (تاریخ بیهقی). چون کارها بر این جمله قرار گرفت خان را بشارت داده اند تا آنچه رفته است بجمله معلوم وی شود. (تاریخ بیهقی). همه بیشی او بجمله کمی است همه وعده او سراسر هباست. ناصرخسرو. گر درست است قول معتزله این فقیهان بجمله کفارند. ناصرخسرو. زینها بجمله دست بکش همچو من از آنک بر صورت من و تو و بر سیرت خرند. ناصرخسرو. اگر تواز خرد و جستجوی بیزاری نه مردمی و ز تو ما بجمله بیزاریم. ناصرخسرو. و رجوع به جمله شود، بحرکت آمدن. طغیان کردن. جنبش آغاز کردن: ز هر دو سپه بر فلک شد خروش زمین همچو دریا بر آمد بجوش. فردوسی. باده نوشان درآمدند بجوش در و دیوار برکشید ندا. ناصرخسرو. بر عدم ها کان ندارد چشم و گوش چون فسون خواند همی آید بجوش. مولوی. ، آشفته شدن. خشمگین شدن: گو نامبردار شد پرخروش از آن گفت ها اندر آمد بجوش. فردوسی. و رجوع به جوش شود
بن ام، نام شخص اساطیری که بنا به افسانه های کودکانه برای اطفال در شب اول سال میلادی بازیچه ها آرد. وی به هیئت سن نیکلا، پیرمردی با ریش سپید که با خود بازیچۀ بسیار دارد تصویر میشود (قدیس) نام اسقف بنه وان مولد حدود سنۀ 250 میلادی و شهادت در سال 305 میلادی ذکران وی روز 19 سپتامبر است
بُن اُم، نام شخص اساطیری که بنا به افسانه های کودکانه برای اطفال در شب اول سال میلادی بازیچه ها آرد. وی به هیئت سن نیکلا، پیرمردی با ریش سپید که با خود بازیچۀ بسیار دارد تصویر میشود (قدیس) نام اسقف بنه وان مولد حدود سنۀ 250 میلادی و شهادت در سال 305 میلادی ذکران وی روز 19 سپتامبر است
بگفتۀ جوینی در جهانگشای نام چشمه ای است ظاهراً در نواحی واقع میان جنوب دریاچۀ بایکال تا دیوار چین: چشمه ایست که آنرا بالجونه گویند آنجائی که میان چنگیز و خان قبیلۀ کرائیت بنام اونگ خان جنگ در گرفته است و چنگیزخان با لشکر اندک اونگ خان را با گروه انبوه منهزم گردانیده. و این حال در شهور سنۀ تسع و تسعین و خمسمائه (599 هجری قمری) واقع شده است. (از جهانگشای جوینی ص 27). در حبیب السیر (چ خیام ج 3 ص 20) این نام بصورت بالجویه آمده و آنرا در حدود ختا دانسته است
بگفتۀ جوینی در جهانگشای نام چشمه ای است ظاهراً در نواحی واقع میان جنوب دریاچۀ بایکال تا دیوار چین: چشمه ایست که آنرا بالجونه گویند آنجائی که میان چنگیز و خان قبیلۀ کرائیت بنام اونگ خان جنگ در گرفته است و چنگیزخان با لشکر اندک اونگ خان را با گروه انبوه منهزم گردانیده. و این حال در شهور سنۀ تسع و تسعین و خمسمائه (599 هجری قمری) واقع شده است. (از جهانگشای جوینی ص 27). در حبیب السیر (چ خیام ج 3 ص 20) این نام بصورت بالجویه آمده و آنرا در حدود ختا دانسته است
دهی است از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاه که در 12 هزارگزی شمال باختری صحنه و 1/5هزارگزی شمال راه فرعی صحنه به سقز در دامنه واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 80 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات دیم و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاه که در 12 هزارگزی شمال باختری صحنه و 1/5هزارگزی شمال راه فرعی صحنه به سقز در دامنه واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 80 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات دیم و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)