جدول جو
جدول جو

معنی بالتیمور - جستجوی لغت در جدول جو

بالتیمور
(مُ)
شهری است در اتازونی و حاکم نشین مریلند و دارای 734000 سکنه و کارخانه های مهم پنبه پاک کنی و محصول و میوه فراوان. این شهر در 1729 میلادی آباد گردیده و نام آن از نام لرد بالتیمور گرفته شده است. لنگرگاه مهم آن مرکز داد و ستد تجارتی است. (از لاروس کبیر)
لغت نامه دهخدا
بالتیمور
(مُ)
جورج کالورت، مالک بزرگ انگلیسی متولد یورکشایر انگلیس بنیان گذار کلنی ماری لنداز آمریکا (بالتیمور) و فرماندار همان ناحیه (1580- 1632 میلادی). نام مرکزی ناحیۀ مری لند از نام اوست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
یکی از امراء عصر سلطان ابوسعید که با علی پادشاه آهنگ سؤقصد نسبت بسلطان مذکور کرده بودند. سلطان ابوسعید بوساطت مادر خود (حاجی خاتون) علی پادشاه را بخشید و به او امر داد که بحدود بغدادبرود و طاشتیمور را که از همدستان او بود بمحاکمه به خواجه غیاث الدین وزیر و امرای دیگر سپرد. اما خواجه که مردی سلیم النفس بود، تصمیم داشت که بعموم دشمنان خود و پدر شهید خویش نیکی کند. با اینکه اطمینان یافت که عصیان امرا بیشتر بدشمنی او بود، از ابوسعید عفو طاشتیمور را گرفت و او را بخراسان فرستاد. طاشتیمور در نزدیکی ابهر زنجان به ناری طغای که بی اجازه عازم اردوی ایلخانی بود رسید و این دو امیر دست یکی کرده مصمم برداشتن دشمنان خود از میان شدند و خواجه غیاث الدین را که در این تاریخ با بغدادخاتون، زمامدار کلیۀ امور مملکتی بودند، خصم واقعی خود شمرده درصددقتل آن وزیر دانشمند برآمدند، و محرمانه علی پادشاه را هم بهمدستی خود دعوت کردند. طاشتیمور در قزوین منتظر انجام نقشۀ ناری طغای شد و ناری طغای برای تحصیل زمام امور به هر وسیله که باشد بسلطانیه آمد، لکن ابوسعید او را بار نداد و بغدادخاتون که او را مسبب قتل پدر حقیقی و برادر خود میدانست، سلطان را روزبروزبر او بیشتر متغیر میکرد. ناری طغای درصدد همدست کردن امرای مقیم اردوی ابوسعید با خود برآمد و قصۀ مواضعۀ علی پادشاه و طاشتیمور را بر مخالفت سلطان به ایشان خبر داد ولی ابوسعید که از ظلم و استبداد او درخراسان ناراضی بود بسخنان او التفات نکرد و امرای دیگر هم دعوت او را نپذیرفتند ناچار درصدد قتل خواجه غیاث الدین برآمد و از خواجه تقاضای ملاقات کرد و چون اجازه نیافت که با سلاح بخدمت خواجه رود در رسیدن بحضور وزیر از در عجز در آمده از وزیر خواست که سلطان را نسبت باو بر سر عنایت بیاورد. خواجه پذیرفت و مصمم شد که همان وقت برای انجام این مهم بخدمت ابوسعید رود. ناری طغاری بیرون آمده در خارج مدخل منزل وزیر درکمین او ایستاد ولی خواجه از در دیگر بیرون رفت و خیال زشت ناری طغای صورت عمل نیافت. چون خواجه بحضور ایلخان رسید و ملتمس ناری طغای را به عرض رسانید ابوسعید از پاک طینتی خواجه غیاث الدین تعجب کرده اندیشۀ سوء او را در حق خواجه به اطلاع او رساند و امر داد که ناری طغای را دستگیر کنند. ناری طغای که از این قصه خبر یافته بود از کوههای ابهر گریخته به ری آمد تا شاید خود را بخراسان برساند ولی او در آن حدود و طاش تیمور در محال قزوین دستگیر شدند و آن دو را در روز عید قربان سال 729 در سلطانیه به امر ابوسعید سر بریدند و سرهای ایشان را بجای سر دمشق خواجه از قلعۀ سلطانیه فروآویختند. (تاریخ مغول اقبال ص 342 و 343)
لغت نامه دهخدا
امیر حاتیمور یکی از امراء الجایتو سلطان آنگاه که مردم فومن و رشت و تولیم با یکدیگر متفق گشتند و در مقابل لشکر مغول پایداری کردند و این خبر به الجایتو رسید و سخت خشمگین گردید، او را با چند تن از مردان کاردیده بدان دیار فرستاد، حافظ ابرو در ذیل جامع التواریخ رشیدی، گوید: ’و چون صورت واقعه بعرض رسانید پادشاه را از غیرت آتش غضب شعله زدن گرفت امیر حسین و امیر سیونج را با لشکرها مقرر فرمودند تا امیر حاتیمور و باقی امرا چند مرد کاردیده سپاهی متوجه فومن و تولیم و رشت شوند و بموجب فرمان متوجه آن دیار شدند ... ’ رجوع به ذیل جامعالتواریخ ص 17 شود
لغت نامه دهخدا