جدول جو
جدول جو

معنی بالانقیب - جستجوی لغت در جدول جو

بالانقیب
(نَ)
دهی است از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل که در 9 هزارگزی شمال بابل بر کنار شوسۀ بابل به بابلسر در دشت واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل مرطوب و 145 تن سکنه. آب آنجا از چاه تأمین میشود. محصول عمده آن صیفی و پنبه و کنجد و غلات و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالانشین
تصویر بالانشین
کسی که در بالای مجلس می نشیند، صدرنشین
فرهنگ فارسی عمید
(فَ یَ دَ / دِ)
نشیننده در بالا. صدرنشین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). که بالا نشیند. آنکه جای بالارا به دست آورد. نشیننده در صدر انجمن:
ز بس دود دلم بالانشین بود
فلک را کهکشان رشک زمین بود.
اثر.
- امثال:
بالانشین کم خرج است. (از جامع التمثیل) ،
یعنی بزرگی خرج ندارد. (امثال وحکم ج 1 ص 368).
لغت نامه دهخدا
(یِ)
چوبی یا آهنی که برای حفظ تعادل هنگام بندبازی بندبازان بکار برند. میلۀ بلند و باریک و بیشتر چوبی که بندبازان هنگام حرکت روی بند در دست گیرند بخلاف جهت امتداد بند و بدان حفظ تعادل و لنگر خود کنند
لغت نامه دهخدا
(بِ نَ)
مرکّب از: ب + لا (نفی) + نصیب، بدون نصیب. بی نصیب. بی بهره. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
اسب کندرو، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)، اسب بارگیر، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)، اسب پالانی، (ناظم الاطباء)، ظاهراً بالانی صورتی از پالانی است، رجوع به پالانی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب است به قریۀ بالا از قرای مرو که به فارسی آنرا کوالا خوانند، (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
فرق سر، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 192)، هرچیز که پوشاند سر را، (ناظم الاطباء)، اما در کتب و مآخذ دسترس دیگر دیده نشد، باک داشتن، ما ابالیه، و به بالا، و باله، و بلاء و مبالاه، التفات نمی کنم، باک نمیدارم، (ناظم الاطباء)، اصل آن بالیه بود و جهت تخفیف یای آن را برداشته اند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
صفت صدرنشین، مسندنشین، سدره نشین
فرهنگ واژه مترادف متضاد