جدول جو
جدول جو

معنی بالاصاله - جستجوی لغت در جدول جو

بالاصاله(پَ جَ / جِ تَ)
مرکّب از: ب + ال + اصاله، شخصاً. بخودی خود. (ناظم الاطباء)، اصالهً و رجوع به اصاله و اصل شود
لغت نامه دهخدا
بالاصاله
از سوی خود از سوی خود از جانب خود اصاله مقابل وکاله
تصویری از بالاصاله
تصویر بالاصاله
فرهنگ لغت هوشیار
بالاصاله
اصلا، در اصل، اساس
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالاخانه
تصویر بالاخانه
خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، بالاخانۀ تابستانی
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
سخنی که فهمیده نشود، بلبله:
مباش کم ز کسی کو سخن نداند گفت
ز لفظ معنی باید همی نه بالابال،
عنصری،
مراد این است که گنگ نیز با اشارت و سخن نامفهوم مراد خویش فهماند و سخن غضائری تنها بلبله و بی معنی است، و در فرهنگ اسدی این شعر به نام دقیقی و به شاهد پالاپال آمده بدین صورت:
مباش کم ز کسی کو سخن بداند گفت
ز لفظ و معنی باهم همیشه پالاپال،
و بمعنی سیان عربی و برابر سخت پایندۀ فارسی گرفته و البته غلط است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل که در 8 هزارگزی باختری بنجار و 3 هزارگزی راه فرعی ادیمی به زابل در جلگه واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای گرم معتدل و 1133تن سکنه. آب آنجا از رود خانه هیرمند تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، لبنیات. شغل مردمش زراعت و گله داری و گلیم و کرباس بافی. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
از دهات سیاه رستاق تنکابن. و رجوع به ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 144 شود، مقام. مرتبه. رجوع به بالا شود در همه معانی
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ / لِ)
محلۀ بالا. کوی بالای هر آبادی. برابر محلۀ پائین یا پائین محله
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
ریع. ریع. (مهذب الاسماء). فزونی هرچیز چون خمیر و آرد و تخم و مانند آن. گوالش
لغت نامه دهخدا
نام آبادیی در کنار رود خانه شاهرود بین لوشان و منجیل بر سر راه قزوین به رشت
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
از دیه های سدن رستاق مازندران. (از ترجمه مازندران و استراباد رابینو ص 168). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است: دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان که در 7 هزارگزی جنوب خاوری کرد کوی و 3 هزارگزی جنوب شوسۀ کردکوی بگرگان در دامنه واقع شده است. ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل مرطوب و 2430 تن سکنه دارد آب آنجا از قنات و رودخانه تأمین میشود. محصول عمده آن برنج و غلات و حبوبات و توتون سیگارو شغل مردانش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. زارعین آن در اراضی النگه و کردکوی زراعت میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
اطاقی در طبقۀ دوم عمارت دوطبقه. اطاقی که بر پشت بام سازند. (از آنندراج). اطاقی که فوق اطاق دیگر ساخته شده باشد. (فرهنگ نظام). منظر. عمارت فوقانی. (ناظم الاطباء). خانه طبقۀدوم. (لغت محلی شوشتر). خانه روی خانه:
از هوای قامتش تا پر شده ست
سینۀ صدچاک بالاخانه است.
میرزاعبدالغنی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(جِ نُ / نِ / نَ دَ)
مرکّب از: ب + ال + وصایه، وصایهً. بطور وصیت. و رجوع به وصیت شود
لغت نامه دهخدا
(جِ کَ / کِ دَ)
مرکّب از: ب + ال + وکالت، وکالهً. به وکالت. به نمایندگی. و رجوع به وکالت شود، نمو. روییدگی. انبات. (ناظم الاطباء) : غرّه، سرعت بالیدگی انگور. (منتهی الارب) ، افزونی، تکبر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بالابالا
تصویر بالابالا
بسیار بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالاراده
تصویر بالاراده
به خواست به آهنگ از روی اراده بقصد مقابل بلا اراده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالابال
تصویر بالابال
سخنی که فهمیده نشود، بلبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالاخانه
تصویر بالاخانه
((نِ))
ساختمان کوچک با یک یا چند اتاق در قسمت فوقانی خانه و مستقل از آن
بالاخانه را اجاره دادن: کنایه از عقل سالم نداشتن، سخنان پریشان و نامربوط گفتن
فرهنگ فارسی معین