جدول جو
جدول جو

معنی بالادهستان - جستجوی لغت در جدول جو

بالادهستان
(دِ هَِ)
یکی از دهستانهای چهارگانه شهرستان نهاوند و خلاصه مشخصات آن بشرح زیر است:
حدود از طرف شمال بکوه سفید وشهر نهاوند، از جنوب بکوه گرو، از خاور به بخش اشترینان شهرستان بروجرد، از باختر به پائین دهستان نهاوند. خاور و جنوب دهستان کوهستانی و مرکز آن دشت است. رود خانه مهم گاماسیاب در این دهستان از درۀ شمالی کوگرو سرچشمه گرفته پس از مشروب نمودن قراء مجاور رودخانه وارد دهستان پائین میگردد. در اراضی قلعه قباد بوسیلۀ نهر بزرگ شعبانی آب رود خانه مذکور گرفته شده بمصرف آبیاری قراء شعبانی، زمان آباد، کوهانی و باغات بسیار شهر نهاوند میرسد. راه شوسۀ نهاوند به ملایر و بروجرد همه جا در شمال نهر و رود خانه مذکور احداث شده است. به قراء واقع در شمال رود خانه گاماسیاب در تابستان اتومبیل نیز میتوان برد ولی راه قراء جنوب رودخانه مالرو میباشد. این دهستان از 67 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 20 هزار نفر است. مرکز دهستان آبادی شعبانی و قراء مهم آن بشرح زیر است: کوهانی، میلاب، دشت، برجک، بابارستم، قلعه قباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، بطور اقتضاء. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گروهی از پستانداران که میان تنه و دست هایشان پردۀ نازکی شبیه بال وجود دارد که به کمک آن پرواز می کنند مانند خفاش
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
کلمه ای است که فرهنگستان آن را برای نام طایفه ای از پستانداران پرنده (خفاش) برگزیده است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان شود، کبر و عجب و امثال آن نشان دادن. (یادداشت مؤلف) ، قد کشیدن. (آنندراج). بالا کردن. بالیدن. نمو کردن. گوالیدن خواه در آدمی یا نبات و درختان:
در دل من درد را نشو و نمای دیگر است
زنگ بر آئینه ام چون سرو بالا میکشد.
صائب (از آنندراج).
می کند در سایه افکندن کنون استادگی
سروبالایی که از آغوش من بالا کشید.
صائب (از آنندراج).
، بالا کشیدن مالی، بکنایه حیف و میل کردن و خوردن آن. پول و ثروتی را تصاحب کردن و بصاحب آن بازنگرداندن. قرض و امثال آن را نپرداختن. متصرف و مالک شدن مالی که بدو سپرده باشند. به حیله متصرف شدن مال دیگری را. بردن صاحب جمعی مقداری از مال را برای خود به باطل. انکار کردن طلب و قرض کسی را. از مال امانی مبلغی را غاصبانه تملک کردن
لغت نامه دهخدا
راسته ای از پستانداران که بین تنه و دستهایشان بوسیله غشای نازکی از پوست بدنشان پیوند شده و بکمک آن با حرکت دستها در هوا پرواز میکنند و حشرات را شکار مینمایند. سر دسته این جانوران خفاش است. این راسته را بنام سر دسته شان راسته خفاشان نیز نامند
فرهنگ لغت هوشیار