بافتن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (فرهنگ شعوری). نسج. حیاکت: آنچه پنجه سال بافیدی بهوش زان نسیج خود بغلطاقی بپوش. مولوی. بعد از آن قوم دگر از روزنش مطلع گشتند بر بافیدنش. مولوی. یا تو بافیدی یکی کرباس تا خوش بسازی بهر پوشیدن قبا. مولوی. و رجوع به بافتن شود
بافتن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (فرهنگ شعوری). نسج. حیاکت: آنچه پنجه سال بافیدی بهوش زان نسیج خود بغلطاقی بپوش. مولوی. بعد از آن قوم دگر از روزنش مطلع گشتند بر بافیدنش. مولوی. یا تو بافیدی یکی کرباس تا خوش بسازی بهر پوشیدن قبا. مولوی. و رجوع به بافتن شود
دانسته شدن شناخته شدن: گویی درد و رنج در مواضع خود نشسته اندی و آدمی به سبب کنجکاوی و تمییز و نظرات راه را قطع میکند و بر آن درد می شافد و پس درد و رنج آن آمد که وی را می بینی و می شناسی و به وی نظر می کنی
دانسته شدن شناخته شدن: گویی درد و رنج در مواضع خود نشسته اندی و آدمی به سبب کنجکاوی و تمییز و نظرات راه را قطع میکند و بر آن درد می شافد و پس درد و رنج آن آمد که وی را می بینی و می شناسی و به وی نظر می کنی