- بافتن
- بافندگی، نسج کردن جامه و مانند آن، پارچه درست کردن
معنی بافتن - جستجوی لغت در جدول جو
- بافتن
- تار و پود را لا به لای هم کردن در پارچه بافی یا قالی بافی و سایر چیزهای بافتنی، چند رشته موی یا نخ را به هم تابیدن
- بافتن ((تَ))
- رشته های نخ یا پشم را به هم تابیدن، سخنان دروغ گفتن
- بافتن
- вязать
- بافتن
- stricken
- بافتن
- в'язати
- بافتن
- dziergać
- بافتن
- tricotar
- بافتن
- lavorare a maglia
- بافتن
- tricoter
- بافتن
- breien
- بافتن
- merajut
- بافتن
- बुनाई करना
- بافتن
- לסרוג
- بافتن
- kushona
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هر چیز لایق بافتن
درخور بافتن، لباسی که بافته شده باشد
تابیده شده بهم پیچیده شده منسوج، پارچه، فرش
کشف کردن، منال، کشف
زیان کردن در قمار باختن چیزی بگرو مقابل بردن (در قمار)، تلف کردن تمام یا حصه ای از مال خود: من در این کار هر چه داشتم باختم، بازی کردن مشغول شدن سر گرم شدن گوی نرد شطرنج باختن: (شاه با دلقک همی شطرنج باخت)، ورزیدن: عشق باختن (بمعنی عشق ورزیدن)، چرخ دادن: (گر چشم تو بربست او چون مهره ای در دست او. گاهت بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا) یا خود را باختن نباختن، از ترس یا یاء س یا خجلتی بیهوش شدن نشدن سخت ترسیدن نترسیدن خود را گم کردن نکردن: با آنکه سربازان دشمن دو برابر بود سربازان خود را نباختند. یا باختن دل. یا باختن رنگ. سپید شدن رنگ و رخسار از ترس کم شدن رنگ و پریدن آن. یا باختن زهره. مردن از ترس سخت ترسیدن باختن دل. یا جان باختن بباد دادن جان. یا قافیه را باختن، اشتباه کردن در غلط افتادن موقع را از دست دادن، یا نیزه باختن، نیزه زدن نبرد و ستیزه کردن
برگردانیدن و پیچیدن
پیدا کردن، به دست آوردن
حاصل کردن
حاصل کردن
تاب دادن، پیچیدن، کنایه از نافرمانی کردن
تابیدن، افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی، شعله ور کردن، برافروختن، گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تفتن
تحمل کردن
تابیدن، افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی، شعله ور کردن، برافروختن، گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تفتن
تحمل کردن
شکافتن، چاک دادن، برای مثال سپاه آن صدف ها همی کافتند / به خروار درّ هر کسی یافتند (اسدی - ۱۲۵) ، سوراخ کردن، کندن، حفر کردن
به هم پیچیده و تابیده شده، چیزی که از تار و پود تشکیل شده، پارچه، فرش و مانند آن ها