جدول جو
جدول جو

معنی باغلو - جستجوی لغت در جدول جو

باغلو
مشهور به تازه کند صارم السلطان، دهی از دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه است که در 6هزارگزی شمال بخش و 20هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز واقع است. کوهستانی و معتدل است و 94تن سکنه دارد، شیعه، ترکی. آب آن از چشمه و کوه. محصول آن غلات و نخود و عدس. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالو
تصویر بالو
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سگیل، وردان، واروک، واژو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول، برای مثال ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
باغلی تونس، دزی در ذیل قوامیس العرب (ج 1 ص 101) این کلمه را در برابر لغت بورراش فرانسه آورده و بورراش معنی گاو زبان، لسان الثور، بوغلص و بوغلس دارد
لغت نامه دهخدا
تیره ای از ایل اینانلو (از ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86)
لغت نامه دهخدا
(قِ قَ رَ)
قشلاقی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 25 هزارگزی شمال خاوری آبش احمدلو و 13 هزارگزی راه ارابه رو اصلاندوز به لاریجان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مایل به گرمی مالاریایی است. محل قشلاق ایل چلیپانلو است. آب آن از چشمه است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ بَ)
دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 38500 گزی شمال خاوری کلیبر و 38500 گزی شوسۀ اهر کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل مایل به گرمی مالاریایی است. سکنۀ آن 32 تن. آب آن از چشمه و محصولات آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش بافی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. محل قشلاق ایل چیپانلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ)
از ایلات ساکن اطراف اردبیل. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 106). از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از 300 نفر است که محل اقامت مخصوص ندارند. گله دار و ترک هستند در صحراها چادر میزنند به اصطلاح خودشان کوچری هستند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(جَ / جِ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج که در 27 هزارگزی شمال خاوری قروه و 6 هزارگزی جنوب خاور دلبران واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 175 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است. صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(جَ / جِ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان زنجان که در 18 هزارگزی باختر زنجان بر کنار راه تبریز واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 91 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه سار تأمین می شود. محصول عمده آن غلات و انگور و صیفی و شغل مردمش زراعت و گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(جَ / جِ)
دهی است جزء دهستان زنجان رود بخش حومه شهرستان زنجان که در 26 هزارگزی شمال باختر زنجان بر کنار راه شوسۀ تبریز به زنجان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 431 تن سکنه، آب آنجا از رود خانه زنجانرود تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و برنج و انگور و میوه و شغل مردمش زراعت و گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(جَ / جِ سَ)
دهی است جزء دهستان زنجانرود بخش مرکزی شهرستان زنجان که در 45 هزارگزی شمال باختر زنجان و 4 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 365 تن سکنه، آب آنجا از قنات و زنجانرود تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و انگور و قیسی و قلمستان و شغل مردمش زراعت و گلیم و جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(جَ /جِ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش شاهین دژ شهرستان مراغه که در 10 هزارگزی جنوب خاوری شاهین دژ به تکاب واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب وهوای معتدل و 113 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و بادام و کرچک و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه ده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(جَ / جِ)
دهی است جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان که در 48 هزارگزی باختر قیدار و 36 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 198 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و گلیم و جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(جَ / جِ)
دهی است از دهستان چهار ایماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 30 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 49 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 99 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و نخود و زردآلو و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
دهی است از دهستان توزجان بخش بوکان شهرستان مهاباد که در 21 هزارگزی جنوب باختری بوکان و 9 هزارگزی باختر شوسۀ بوکان به سقز واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 392 تن سکنه، آب آنجا از سیمین رود تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و توتون و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
جای گاو و گوسفند. (برهان) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء). آغل. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) شبگاه. و رجوع به آغل شود
لغت نامه دهخدا
از امرای مغول که به سیستان لشکر کشیده است: آمدن امراء کبار باغو و ارس نویین با دوازده هزار سوار و ملک شمس الدین کرت با جملگی لشکر غور و خراسان و اسفزار و فراه و غیره 663 هجری قمری (از تاریخ سیستان چ بهار صفحه 400)
لغت نامه دهخدا
از شهرهای اسپانیا، و رجوع به باغه شود، نسبت بدان بیغی است، مخفف بافت و بافته و بافته شده، برخلاف قیاس، نسیج، (المعرب جوالیقی، ص 140)، تنیده شده، بمعنی بافته شده است، (یادداشت مؤلف)، در ترکیبات ذیل: آستری باف، ارمنی باف، اطلس باف، شوشتری باف، فرنگی باف، خانه باف:
ز کتان و متقالی خانه باف
زده کوهه بر کوهه چون کوه قاف،
نظامی،
دست باف بمعنی بافته شده با دست، و ریزباف، و سطبرباف و شوشتری باف و فرنگی باف و امثال آن، بمعنی بافته شده و قیاس آستری بافت و ارمنی بافت و اطلس بافت و پای بافت و دست بافت و ریزبافت و سطربافت است،
امر از بافتن، (آنندراج) (فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 8 هزارگزی شمال بندرعباس و سه هزارگزی خاور راه شوسه کرمان به بندر عباس، در جلگه واقع است، ناحیه ای است گرمسیر ودارای 181 تن سکنه، آب آن از چاه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و خرما و شغل مردمش زراعت و مکاری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان احمدی بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در 115 هزارگزی جنوب خاوری حاجی آباد و 9 هزارگزی باختر راه مالرو میناب به فارغان واقع است و 10 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دانۀ سخت که بر اعضای آدمی برآید و مسه نیز گویند، (فرهنگ رشیدی)، آژخ، زگیل، (یادداشت مؤلف)، ثؤلول گویند به تازی، (فرهنگ اسدی)، اژخ و آن دانه های سخت باشد که در اعضای آدمی بر می آید و درد نمی کند، (آنندراج) (برهان قاطع)، ژخ، (شرفنامۀ منیری)، در بعضی از ولایات فارس و عراق عجم کورک خوانند و به تازی ثؤلول و به تبریزی سکیل و به ترکی کونیک و بهندی مسا گویند، (فرهنگ جهانگیری)، زگیل، مهک، چیزی بود چند عدسی که از تن مردم برآید، (حاشیۀ فرهنگ اسدی)، ازخ، (ناظم الاطباء)، دانه های سختی که بر اعضای انسان بیرون می آید که درد ندارد و پخته هم نمیشود و نام دیگرش آزخ است، (فرهنگ نظام) :
ای عشق ز من دور که بر دل همه رنجی
همچون زبر چشم یکی محکم بالو،
شاکر بخاری،
به رویت هرکه روشن نیست چشمش
بود مقله بچشمش در چو بالو،
شمس فخری (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیّه که در 9 هزار و پانصدگزی شمال باختری ارومیّه و یک هزارو پانصدگزی باختر شوسۀ ارومیّه به سلماس در جلگه واقع است، ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 1346 تن سکنه، آب آن از چشمه و نازلوچای تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و توتون و کشمش و چغندر و حبوب، و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی و ظرف گلی سازی و راه آن ارابه رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
از ده های کوهپر کجور مازندران است. (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 148). خواندمیر آرد: فوت ملک کیومرث (بن بیستون در سر راه بالو در ماه رجب سنۀ سبع و خمسین و ثمانمائه (857 هجری قمری) دست داد. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 334)
لغت نامه دهخدا
(دِلْ لو)
دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد. در 18هزارگزی شمال باختری آغ کند و ششهزاروپانصدگزی شوسۀ میانه - زنجان در منطقۀ کوهستانی قرار دارد. هوایش گرم و دارای 159 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و محصولش غلات، حبوبات، سردرختی و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی اهالی جاجیم و گلیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(غَ لِ)
دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در 60 هزارگزی باختر کوهدشت و60 هزارگزی باختر راه شوسۀ فرعی خرم آباد به کوهدشت در تپه ماهور واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 120 تن سکنه، آب آنجا از چشمۀ باغله تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادر بافی وراهش اتومبیل رو است. ساکنین آن از طایفۀ کاکاوند وچادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تیره ای از ایل اینانلو (از ایلات خمسۀ فارس). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بالو
تصویر بالو
آزخ ازخ زگیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالو
تصویر بالو
زگیل، آزخ
فرهنگ فارسی معین
از ابزار کشاورزی و زراعی و برنج کاری و وجین کنی، نوعی کج
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در حوزه ی شهرستان کردکوی، یکی از روستاهای بندرگز که در یازده کیلومتری آن واقع است
فرهنگ گویش مازندرانی
پروانه
فرهنگ گویش مازندرانی
از محله های قدیمی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
لب بام
فرهنگ گویش مازندرانی
پایان یافتن فصل صیفی جات و جالیز به وجهی که باغ از طرف صاحبش
فرهنگ گویش مازندرانی