جدول جو
جدول جو

معنی باعقوبی - جستجوی لغت در جدول جو

باعقوبی
(عَ)
منسوب است به باعقوبا که قریه ای است در سمت بالای نهروان. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
باعقوبی
(عَ)
ابوهشام الباعقوبی از رواه است و از عبدالله بن داود خریبی روایت کند. (از معجم البلدان و الانساب سمعانی ورق 60)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
قریه ای است در بالای نهروان. خطیب گوید گمان کنم این آبادی غیر از بعقوبا باشد که قریه ای مشهور در ده فرسخی بغداد است. و اگر همان قریه باشد لابد الف بدان الحاق شده است. (از معجم البلدان). در ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی آمده است: باعقوبا در ده فرسخی شمال بغدادواقع بود که کرسی نهروان علیا بشمار میرفت. (ص 64). ولی در صفحه 67 همان کتاب بنقل از حمداﷲ مستوفی گوید: نهروان شهر بزرگ است و از مداین سبعۀ عراق است... بر کنار آب تامره افتاده است و آن آب راآنجا نهروان خوانند و آن شهر اکنون به کلی خرابست وآن زمین از حساب جلولا و توابع بعقوبا باشد. (ترجمه سرزمین های خلافت شرقی ص 67). و رجوع به بعقوبا شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب است به بعقوبا که ده بزرگی است در ده فرسنگی بغداد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
منسوب به بانقوساست. کوهی در حومه حلب
لغت نامه دهخدا
(نَ)
عبدالقادر بن صالح بن عبدالرحمن حلبی بانقوسی فقیهی حنفی و فاضل بود. ’سلک النضار’ که شرحی بر الدر المختار است از اوست، همچنین ’تعلیق بر اوائل’ صحیح البخاری و شرحهای دیگری نیز دارد. او بسال 1142 هجری قمری تولد یافت و در 1199 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 534)
صادق بن عبدالرحمن بانقوسی حلبی، از افاضل حلب بود و در آن شهر تولد یافت و بسال 1203 هجری قمری در همان شهر درگذشت، اشعاری دارد و کمال الدین عزی قطعه ای ازو آورده است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 422). و رجوع به ریحانه الادب ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به باعون
لغت نامه دهخدا
محمد بن احمد بن ناصر، ملقب به شمس الدین دمشقی شافعی، او راست: ’ینابیع الاحزان’ و ’نظم سیره مغلطای’ و ’ارجوزه فی الخلفاء العباسیین’، او بسال 871 هجری قمری در دمشق درگذشت، رجوع شود به الاعلام زرکلی ج 3 ص 856 و معجم المطبوعات
محمد بن یوسف بن احمد باعونی ملقب به بهاءالدین از فضلای دمشق بود، چند ارجوزه در تاریخ دارد که از آنجمله ارجوزه در ’سیرهالملک الاشرف قایتبای’ را میتوان نام برد، وی بسال 910 هجری قمری درگذشت، (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1007)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
نسبتی است خاندان سید ابوبکر بن احمد بن ابی بکر از فقها را. و علوی نام سه تن از اجداد سید ابوبکر علوی بوده و اعقاب علوی را بنی علوی گفته و منسوب به بنی علوی را با علوی گویند و این نسبت اگر چه مخالف قیاس و خارج از قانون شایع زبان عرب است لکن نزد مردمان حضرموت شایع و متعارف است که منسوب به بنی علوی را باعلوی گفته و در مقام نسبت به بنی حسن و بنی حسین، باحسن و باحسین گویند، صحت نسبت سادات باعلوی نزد ارباب تحقیق جای تردید نبوده و مجمع علیه است. (از ریحانه الادب ج 1 ص 136)
لغت نامه دهخدا
ابوالحسن علی بن حسین بن علی نحوی اصفهانی. موصوف به جامعالعلوم و معروف به جامع باقولی. وی در علم نحو و فنون اعراب قدوۀ افاضل عصر خود بود، او راست: البیان فی شواهدالقرآن، تفسیرالقرآن، الجواهر، شرح اللمع، علل القرائه، کشف المشکلات و ایضاح المعضلات فی علل القرآن، المجمل، او در سال 535 هجری قمری در قید حیات بوده و سال وفاتش مضبوط نیست. (از ریحانه الادب ج 1 ص 245)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بعقوبه. نام دهی نزدیک بغداد که یعقوبیه نیز گویند. (ناظم الاطباء). ده بزرگی است در ده فرسنگی بغداد. (سمعانی). و رجوع به نزهه القلوب و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ عَتَ پَ / پِ)
دهی است از بخش حومه شهرستان یزد، واقع در هزارگزی شمال یزد، با 318 تن سکنه. آب آن از قنات است و راه فرعی به یزد دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(یَ بی ی / یَ)
منسوب به یعقوب. ج، یعاقبه. (ناظم الاطباء) ، منسوب است به یعقوب که نام اجدادی است. (از الانساب سمعانی) ، منسوب به یعقوب پیغمبر:
پیش یوسف نازش خوبی مکن
جز نیاز و آه یعقوبی مکن.
مولوی.
، یکی از افراد فرقۀ یعقوبیان که معتقد به یک طبیعت بودند (مونوفیزیت). ج، یعاقبه، یعقوبیین، یعقوبیان. پیرو فرقۀ یعقوبیه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یعقوبیه و یعقوبیان شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
احمد بن ابی یعقوب بن واضح، یا احمد بن ابی یعقوب اسحاق بن جعفر بن وهب بن واضح کاتب، معروف به یعقوبی و ابن واضح. از تاریخ نویسان و جغرافیون اسلامی است. در ارمنیه و هند و مصر و بلاد مغرب و دیگر کشورهای اسلامی گردش کرد. از تألیفات اوست: 1- اخبار الامم السالفه. 2- الاسماء. 3- البلدان. 4- التاریخ (معروف به تاریخ یعقوبی). و چند کتاب دیگر. وفات یعقوبی به سال 278 یا 284هجری قمری اتفاق افتاده است. (از ریحانهالادب ج 4 ص 338). کاتب عباسی، جدش از موالی منصور و خود مردی سیاحت دوست بود و به سفرهای دور و دراز و گردش در شرق و غرب کشورهای اسلامی پرداخت و در سال 260 هجری قمری به ارمینیه رسید و در این سیاحتش کتاب البلدان را نوشت. وی به سال 280 هجری قمری درگذشت و آثاری دارد. (از معجم المطبوعات مصر ج 2 ستون 948). و رجوع به ابن واضح شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
بهترین لیمو: بهترین لیمو... لیمویی است کوچک که در بغداد آن را یعقوبی گویند. پوست آن تمام تنک و بوی آن خوشتر از لیموهای دیگر است. (فلاحت نامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یعقوبی
تصویر یعقوبی
منسوب به یعقوب
فرهنگ لغت هوشیار