جدول جو
جدول جو

معنی باعزم - جستجوی لغت در جدول جو

باعزم
بااراده، پراستقامت، مصمم
متضاد: سست اراده، بی اراده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذَ)
کار عبث و بیهوده. (شعوری ج 1 ورق 177). تحریفی از بادرم و باذرم است
لغت نامه دهخدا
(زَ)
کار عبث و بی نفع را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). بیهوده. (شرفنامۀ منیری). بیهوده بود چون کار بیهوده. عنصری گوید:
چون بایشان بازخورد آسیب شاه شهریار
جنگ ایشان عجز گشت و سحر ایشان بادزم.
(از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 342).
کارهای عبث و بی نفع را گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به بادرم شود.
لغت نامه دهخدا
(عِ)
از اجداد سلیمان نبی علیه السلام. (از تاج العروس). نسبت او (سلیمان) چنین است: سلیمان بن داود بن ایشابن عوفید و بقولی ابن عوفدبن باعز. و گویند بوعزبن سلمون بن نحشون... (ترجمه مقدمۀ ابن خلدون ص 15)
لغت نامه دهخدا
احتیاطکار، دوراندیش، محتاط، ملاحظه کار
متضاد: بی ملاحظه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
موقّر، محترم، معتبر
دیکشنری اردو به فارسی