- باصلوخان (لَ)
یاقوت آنرا شهری قدیم می شمرد که بین مدائن و نعمانیه بوده و آثار و خرابه های آن تا بزمان وی باقی بوده است. (رجوع به معجم البلدان و مراصدالاطلاع و مرآت البلدان ج 1 ص 160) شود، حبوط. (دهار) (ترجمان القرآن). ساقط شدن. فوت شدن، از میان بشدن. (یادداشت مؤلف). از میان رفتن. معدوم گردیدن. نیست گشتن: اکنون دختر آمد امید من باطل شد. (قصص الانبیاء ص 203). و بسبب این تب شهوت طعام یکبارگی باطل شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اگر بسیار در آفتاب بماند (صندل) و کهن شود بوی آن باطل گردد. (فلاحت نامه)، از کار افتادن. ساقط شدن: و بسیار دیده اند که نشانه های بیمناک پدید آمده است مثلاً نبض باطل شده است... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گاهی که سردی غلبه کند نبض باطل شود. و گاهی که حرارت برافروزد و سریع شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اندر هر دو نوع (زکام) آواز گرفته باشد و سخن در بینی گوید و حس بوئیدن باطل شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- باطل شدن آواز، گرفتن آواز. برنیامدن آواز بسبب بیماری و جز آن: کسی را که آواز باطل شده باشد (تریاق را) هم در ماءالعسل دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
- باطل شدن آواز، گرفتن آواز. برنیامدن آواز بسبب بیماری و جز آن: کسی را که آواز باطل شده باشد (تریاق را) هم در ماءالعسل دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
