قریه ای است در چهارفرسنگی جنوبی تنگستان، (فارسنامۀ ناصری)، دهی است از دهستان ساحلی بخش اهرم شهرستان بوشهر که در 33 هزارگزی جنوب باختر اهرم در کنار شوسۀ سابق بوشهر به کنگان در کنار دریا در جلگه واقع است، ناحیه ای است گرمسیر و مرطوب با 395 تن سکنه و آب آن از چاه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و خرما و تنباکو و شغل مردمش زراعت و ماهیگیری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
قریه ای است در چهارفرسنگی جنوبی تنگستان، (فارسنامۀ ناصری)، دهی است از دهستان ساحلی بخش اهرم شهرستان بوشهر که در 33 هزارگزی جنوب باختر اهرم در کنار شوسۀ سابق بوشهر به کنگان در کنار دریا در جلگه واقع است، ناحیه ای است گرمسیر و مرطوب با 395 تن سکنه و آب آن از چاه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و خرما و تنباکو و شغل مردمش زراعت و ماهیگیری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
جانوری معروف که بدان شکار کنند، (آنندراج)، قسمی از باز شکاری، (ناظم الاطباء)، و رجوع به باشه و باشق شود، ظاهراً در این معنی تحریف یا لهجه ای از باشه است پاشا، مخفف پادشاه، (آنندراج) (ناظم الاطباء)
جانوری معروف که بدان شکار کنند، (آنندراج)، قسمی از باز شکاری، (ناظم الاطباء)، و رجوع به باشه و باشق شود، ظاهراً در این معنی تحریف یا لهجه ای از باشه است پاشا، مخفف پادشاه، (آنندراج) (ناظم الاطباء)
حشیش ارغامونی است و آن رستنیی باشد مانند خشخاش و به شیرازی مامیثای سرخ گویندش، (برهان) (آنندراج)، گیاهی که مردم شیراز مامیثای سرخ گویند، (ناظم الاطباء)، و رجوع به ارغامونی و مامیثا شود
حشیش ارغامونی است و آن رستنیی باشد مانند خشخاش و به شیرازی مامیثای سرخ گویندش، (برهان) (آنندراج)، گیاهی که مردم شیراز مامیثای سرخ گویند، (ناظم الاطباء)، و رجوع به ارغامونی و مامیثا شود
که آن را راشیا الوادی نیز میگویند شهری است در لبنان و در آنجا قلعه ای است که بامرای شهابیان اختصاص دارد و در آنجا شبلی عریان باقشون ابراهیم پاشا در سال 1840 میلادی بجنگ پرداخت و نیز در این شهر در سال 1925 میلادی بین قوای فرانسه و سواران دروز جنگی اتفاق افتاده است. (از اعلام المنجد)
که آن را راشیا الوادی نیز میگویند شهری است در لبنان و در آنجا قلعه ای است که بامرای شهابیان اختصاص دارد و در آنجا شبلی عریان باقشون ابراهیم پاشا در سال 1840 میلادی بجنگ پرداخت و نیز در این شهر در سال 1925 میلادی بین قوای فرانسه و سواران دروز جنگی اتفاق افتاده است. (از اعلام المنجد)
باینده، که باید، بایست، (از فرهنگ شعوری)، دربایست، (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع)، بایسته، از ریشه بایستن است، (فرهنگ رشیدی)، آنچه در کار بوده و محتاج ٌالیه باشد، (ناظم الاطباء)، واجب، ضروری، وایا، (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 150)، محتاج ٌالیه، (برهان قاطع) (آنندراج)، لابدٌمنه، ضرور، (فرهنگ جهانگیری)، محتوم، لازم، دروا، وایه، رشیدی و مؤلف فرهنگ نظام نویسند: مخفف بایان است اما براساسی نیست و بایان خود صفت فاعلی است: بایاتری به مصلحت عالم از بهتری به سینۀ بیماران، سوزنی، از بهر تازه بودن دلهای خاص و عام بایاتری بسی ز نم ابر بر نبات، سوزنی، و رجوع به بایستن شود
باینده، که باید، بایست، (از فرهنگ شعوری)، دربایست، (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع)، بایسته، از ریشه بایستن است، (فرهنگ رشیدی)، آنچه در کار بوده و محتاج ٌالیه باشد، (ناظم الاطباء)، واجب، ضروری، وایا، (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 150)، محتاج ٌالیه، (برهان قاطع) (آنندراج)، لابدٌمنه، ضرور، (فرهنگ جهانگیری)، محتوم، لازم، دروا، وایه، رشیدی و مؤلف فرهنگ نظام نویسند: مخفف بایان است اما براساسی نیست و بایان خود صفت فاعلی است: بایاتری به مصلحت عالم از بهتری به سینۀ بیماران، سوزنی، از بهر تازه بودن دلهای خاص و عام بایاتری بسی ز نم ابر بر نبات، سوزنی، و رجوع به بایستن شود
صورتی از نام شهری در غرجستان که بصورت آبشین و افشین نیز در ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج آمده است و گوید بفاصله یک تیررس در ساحل شرقی مرغاب علیا و بمسافت چهار منزل بالای مروالرود واقع بوده است، رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه محمود عرفان ص 442 شود صورتی ازنام قریه ای که در ’نزههالقلوب چ لیدن’ بصورت ناشقین، در ولایت قزوین آمده است، (نزههالقلوب جزء3 ص 281)
صورتی از نام شهری در غرجستان که بصورت آبشین و افشین نیز در ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج آمده است و گوید بفاصله یک تیررس در ساحل شرقی مرغاب علیا و بمسافت چهار منزل بالای مروالرود واقع بوده است، رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه محمود عرفان ص 442 شود صورتی ازنام قریه ای که در ’نزههالقلوب چ لیدن’ بصورت ناشقین، در ولایت قزوین آمده است، (نزههالقلوب جزء3 ص 281)
نام دهی نزدیک آمل، بمازندران، (مازندران و استرآباد رابینو متن انگلیسی ص 130 بنقل از ابن اسفندیار)، در ترجمه وحید مازندرانی (ص 173) این نام بصورت بشیر نقل شده است و ظاهراً مبنی بر اشتباه باشد
نام دهی نزدیک آمل، بمازندران، (مازندران و استرآباد رابینو متن انگلیسی ص 130 بنقل از ابن اسفندیار)، در ترجمه وحید مازندرانی (ص 173) این نام بصورت بشیر نقل شده است و ظاهراً مبنی بر اشتباه باشد
شاه باقیا، از عرفای نائین، فرزند امیرغیاث الدین محمد نائینی است، (تاریخ نائین تألیف صدر بلاغی ص 32)، از عرفای نائین است، در علم موسیقی مهارت داشته، بهند رفت و سپس به نائین بازگشت، از اوست: زآن زنم کوس توکل کآسمان از بهر من میرساند روزی و چرخ دگر هم میزند، همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل کن برکافر و مسلمان بنشین و صلح کل کن، رفتند به منزلگه مقصود عزیزان باقی است که وامانده در این مرحله تنها، (از تذکرۀنصرآبادی ص 306 و 307) از شعرای ایران و اهل کاشان بوده است، از اوست: شام فراق بی تو ز بس خون گریستم یک عمر چون عقیق چراغم در آب سوخت، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204)، اسم یکی از بنی افرائیم است که برد نیز خوانده شده است، (از قاموس کتاب مقدس)
شاه باقیا، از عرفای نائین، فرزند امیرغیاث الدین محمد نائینی است، (تاریخ نائین تألیف صدر بلاغی ص 32)، از عرفای نائین است، در علم موسیقی مهارت داشته، بهند رفت و سپس به نائین بازگشت، از اوست: زآن زنم کوس توکل کآسمان از بهر من میرساند روزی و چرخ دگر هم میزند، همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل کن برکافر و مسلمان بنشین و صلح کل کن، رفتند به منزلگه مقصود عزیزان باقی است که وامانده در این مرحله تنها، (از تذکرۀنصرآبادی ص 306 و 307) از شعرای ایران و اهل کاشان بوده است، از اوست: شام فراق بی تو ز بس خون گریستم یک عمر چون عقیق چراغم در آب سوخت، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204)، اسم یکی از بنی افرائیم است که برد نیز خوانده شده است، (از قاموس کتاب مقدس)
بامیه، نام گیاهی است از طایفۀ پنیرکیان، دارای میوه های خوراکی با لعاب بسیار، (از گیاه شناسی گل گلاب ص 203)، نوع گیاهی است که میوۀ آن بشکل دانه های فلفل فرنگی مخروطی شکل است و آنرا در خورشها بکار دارند
بامیه، نام گیاهی است از طایفۀ پنیرکیان، دارای میوه های خوراکی با لعاب بسیار، (از گیاه شناسی گل گلاب ص 203)، نوع گیاهی است که میوۀ آن بشکل دانه های فلفل فرنگی مخروطی شکل است و آنرا در خورشها بکار دارند
ترکی سالار سر دسته سرور رئیس سر دسته سردار. توضیح گاه این کلمه برای تعیین شغل و سمت یا احترام باخر اسما (دال بر شغل) ملحق گردد: حکیمباشی فراشباشی نانوا باشی منشی باشی
ترکی سالار سر دسته سرور رئیس سر دسته سردار. توضیح گاه این کلمه برای تعیین شغل و سمت یا احترام باخر اسما (دال بر شغل) ملحق گردد: حکیمباشی فراشباشی نانوا باشی منشی باشی