جدول جو
جدول جو

معنی باشندگان - جستجوی لغت در جدول جو

باشندگان(شَ دَ / دِ)
جمع باشنده (از مصدر بودن).
لغت نامه دهخدا
باشندگان
ساکنان، اهالی
تصویری از باشندگان
تصویر باشندگان
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باشنگان
تصویر باشنگان
باغ، بوستان، پالیز، پالیزگاه، فالیز
زمینی که در آن خیار، خربزه و مانند آن ها کاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
خربزه زار. (آنندراج). فالیز خربوزه. (ناظم الاطباء) ، لمح باصر، ذوبصر و تحدیق. (تاج العروس). نگاه تیز. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). اریته لمحا باصراً، ای: نظراً بتحدیق شدید. (ناظم الاطباء) ، در مکتب حکمت اشراق که ابصار یا دیدن را به روش دیگری تعبیر می کنند و نظریه های خارج شدن شعاعی از چشم و برخورد آنها با مبصرات یا انطباع صورت شیئی در رطوبت جلیدی و جز اینها رارد می کنند و برای دیدن، نبودن حجاب میان باصر و مبصر را کافی میدانند باصر را سرچشمۀ نور اسپهبدی می دانند و می گویند هنگام مقابلۀ مستنیر با عضو باصر برای نفس علم اشراقی حضوری بر مبصر حاصل میشود و ادراک ’دیدن’ روی میدهد. شیخ اشراق (سهروردی) در ذیل عنوان ’حقیقت صور مرایا و تخیل’ آرد: همچنانکه همه حاسه هابیک حس بازمی گردند که حس مشترک است، همه نورها در نور مدبر به نیروی واحدی باز میگردند که عبارت از ذات روشنایی فیاض لذاته است و هر چند ابصار مشروط به مقابلۀ با بصر است جز اینکه در باصر نور اسپهبدی است... اصحاب عروج برای نفس مشاهدۀ صریح کاملتری از آنچه برای بصر دست میدهد آزموده اند و آن هنگام انسلاخ شدید نفس از بدن است. (از حکمت اشراق ص 213). و رجوع به فهرست همان کتاب در ذیل ابصار و باصر و بصر شود
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ / دِ)
جمع واژۀ زاینده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ / دِ)
کفیل. نقیب: و در معنی نقیب چهار وجه گفتند حسن بصری گفت ضمین باشد آنکه پایندگان و عاقلۀ قوم بود. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 118 س 5)
لغت نامه دهخدا
(نَنْ دَ / دِ)
جمع واژۀ بیننده. بینایان. نگاه کنندگان. و ناظران، چشم ها. دیدگان:
به بینندگان آفریننده را
نبینی، مرنجان دو بیننده را.
فردوسی.
همه رهروان پیش بینندگان
کنند آفرین بر نشینندگان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
جمع داننده:
نبینی ز شاهان که بر تختگاه
ز دانندگان بازجویند راه.
فردوسی.
به دانندگان شاه بیدار گفت
که دانش گشاده کنید از نهفت.
فردوسی.
ز دانندگان گر بپوشیم راز
شود کار آسان بما بردراز.
فردوسی.
نه دانندگان را ز دانش بهی است
نه نزدیک کس دانشی را بهاست.
ناصرخسرو.
چنان دان که نادان ترین کس بود
اگر پند دانندگان نشنوند.
(از سندبادنامه ص 234).
همه دانندگان را هست معلوم
که باشد مستحق پیوسته محروم.
نظامی.
رجوع به داننده شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
جمع واژۀ تازنده. دوندگان. حمله کنندگان: و خیلتاش و مردی از عرب از تازندگان دیوسواران نامزد شدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 47). تازنده ای بود از تازندگان که همتا نداشت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 117). رجوع به تاختن و تاز و تازنده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باشنگان
تصویر باشنگان
فالیز خربزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازندگان
تصویر تازندگان
حمله کنندگان، دوندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشندگی
تصویر باشندگی
مسکونی، مربوط به محل سکونت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
المشاهدين
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
Viewership
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
audience
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سلسله ای بومی که به زور و غلبه بر پادوسبانان مدت بیست سال
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
audiência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
দর্শকসংখ্যা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
зрители
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
Zuschauerschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
аудиторія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
widownia
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
ناظرین
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
izleyici kitlesi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
watazamaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
pubblico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
시청자 수
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
視聴者数
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
קָהָל הַצוֹפִים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
दर्शक संख्या
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
jumlah penonton
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
观众
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
kijkersaantal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
audiencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بینندگان
تصویر بینندگان
ผู้ชม
دیکشنری فارسی به تایلندی