جدول جو
جدول جو

معنی باشریک - جستجوی لغت در جدول جو

باشریک
دهی است از دهستان میان ولایت، بخش حومه شهرستان مشهد که در 20 هزارگزی شمال باختر مشهد و 2 هزارگزی شمال کشف رود در جلگه واقع است، ناحیه ای است با آب و هوای معتدل و 59 تن سکنه، آب آن از رودخانه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باریک
تصویر باریک
نازک، کم پهنا، کم قطر، کنایه از دقیق، کنایه از لاغر
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
مرکّب از: لا + شریک، بی شریک. بی نیاز
لغت نامه دهخدا
(باریک)
نازک و لطیف چون کمر و لب. بارک مخفف آنست. (آنندراج). نازک. (ارمغان آصفی). میرحسن دهلوی گوید:
لب باریک تو زیر خط شبگون دیدم
چو هلالی که شبانگاه برون می آید.
(آنندراج).
هر چیز دراز و گرد و کم قطر مقابل کلفت و نافذ. نازک. (ناظم الاطباء). نازک و لطیف و ظریف. (دمزن). هضم. (دهار) (ترجمان القرآن). ضد ستبر. مقابل پهن. هر چیزی که از جانب طول لاغر باشد: انگشتان باریک:
چو سی روز گردش بپیمایدا (ماه)
دو روز و دو شب روی ننمایدا
پدید آید آنگاه باریک و زرد
چو پشت کسی کو غم عشق خورد.
فردوسی.
جهان از شب تیره تاریکتر
دلی باید از موی باریکتر.
فردوسی.
بود (ماه) هر شبانگاه باریکتر
بخورشید تابنده نزدیکتر.
فردوسی.
ز سر تا بپایش ببوسید (مار) سخت
شد از پیش او سوی بروردرخت
چو آن اژدها شورش او بدید
بدان شاخ باریک شد ناپدید.
فردوسی.
نماند از رشتۀ جانم بجز یکتار خون آلود
ازین باریکتر تاری نپندارم که کس دارد.
خاقانی.
ماه نو دیدی لبت بین رشتۀ جانم نگر
کاین سه را از بس که باریکند همبر ساختند.
خاقانی.
بر لب باریک جام عاشق لب دوخته
بر سر گیسوی چنگ زهره سر انداخته.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
سرداری که بر بغداد استیلا یافت، (حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 492 - 493)، اندیشه ناک، دارای حسرت، دقیق و زیرک، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
منسوب به باشر. محمد بن عبدالرحمن باشری. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
منسوب به باشر از قراء حلب
لغت نامه دهخدا
بی انباز. یا لاشریک لک. انبازی نیست ترا: در دین طاهر ملکی لاشریک له چون در فنون فضل و هنر لاشریک لک
فرهنگ لغت هوشیار
نازک و لطیف چون کمر و لب کم عرض کم پهنا مقابل پهن. عریض، کم قطر کم حجم مقابل ضخیم کلفت، لاغر، نازک دقیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریک
تصویر باریک
میان کمر باریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باریک
تصویر باریک
کم عرض، کم پهنا، نازک، دقیق
فرهنگ فارسی معین
کم حجم، کم قطر، نازک
متضاد: ضخیم، ستبر، تنگ، کم عرض
متضاد: پهن، لاغر، نزار
متضاد: چاق، باریک میان، خمیص، رقیق
متضاد: پرمایه، دقیق، حساس، وخیم، خطرناک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از باریک
تصویر باریک
ضيقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از باریک
تصویر باریک
Slim
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باریک
تصویر باریک
mince
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باریک
تصویر باریک
瘦的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باریک
تصویر باریک
mwembamba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از باریک
تصویر باریک
худой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باریک
تصویر باریک
schlank
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باریک
تصویر باریک
стрункий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نازک، ظریف
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از باریک
تصویر باریک
پتلا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از باریک
تصویر باریک
সরু
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از باریک
تصویر باریک
날씬한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از باریک
تصویر باریک
magro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باریک
تصویر باریک
細い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از باریک
تصویر باریک
רָזֶה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از باریک
تصویر باریک
पतला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از باریک
تصویر باریک
ramping
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از باریک
تصویر باریک
ผอม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از باریک
تصویر باریک
szczupły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باریک
تصویر باریک
delgado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باریک
تصویر باریک
snodato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باریک
تصویر باریک
slank
دیکشنری فارسی به هلندی