جدول جو
جدول جو

معنی باشتینی - جستجوی لغت در جدول جو

باشتینی
منسوب به باشتین از دهات سبزوار
لغت نامه دهخدا
باشتینی
زید بن علی باشتینی از اعقاب سیدابوالفضل بغدادی از سادات باشتینی بود، رجوع به تاریخ بیهق، چ بهمنیار ص 64 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باتینک
تصویر باتینک
(دخترانه)
غنچه تازه شکفته (نگارش کردی: باتینک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باستینگ
تصویر باستینگ
(دخترانه)
گل نو شکفته (نگارش کردی: باستینگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بافتنی
تصویر بافتنی
درخور بافتن، لباسی که بافته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه، بار درخت، برای مثال پیش گرفته سبد باشتین / هر یک همچو در تیم حکیم (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باستانی
تصویر باستانی
قدیمی، دیرینه، تاریخی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ خَ)
ابواللیث نصر بن فتح بن احمد اشتیخنی. از ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی و ابوموسی عمران بن ادریس خثعمی و دیگران روایت کرده است و ابونصر ملاحمی از وی روایت دارد. (از انساب سمعانی برگ 38 ’ب’)
ابوبکر محمد بن مت اشتیخنی. از فقیهان شافعی بود و حدیث نیز میکرد. وی در غرۀ رجب سال 388 ه. ق. درگذشت. رجوع به انساب سمعانی برگ 38 الف شود
لغت نامه دهخدا
محمد بن عبدالله بن عبدالرحمن قسام مکنی به ابوعبدالله و معروف به خنب (218-301) ازروات حدیث است. (از لباب الانساب ج 2 ص 82). روات در علم حدیث نه تنها کسانی هستند که احادیث پیامبر اسلام (ص) را از دیگران می شنوند و آن ها را حفظ می کنند، بلکه این افراد در بررسی صحت و سقم روایات نیز دخیل هستند. محدثان با بررسی زندگی و شخصیت روات، روایات صحیح و معتبر را از غیرمعتبر تفکیک می کنند. در نتیجه، نقش روات در صحت سنجی احادیث و جلوگیری از تحریف آن ها بسیار مهم است.
لغت نامه دهخدا
منسوب است به ماستین از قرای بخارا. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
قسمی تفنگ، مارتین، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، منسوب به مارتین، (فرهنگ فارسی معین) : ورود تفنگ ... مارتینی به زمان ناصرالدین شاه، (المآثر و الاثار، از فرهنگ فارسی ایضاً)
لغت نامه دهخدا
حقیقی. واقعی. و القولنج بالحقیقه هو اسم لما کان السبب فیه بالامعاء الغلاظ قولون... و ان کان فی الامعاء الدقاق فالاسم المخصوص به بحسب المتعارف الصحیح. (قانون ابن سینا ص 232) : و کیلوس اندر جگر پخته شود و غذا راستینی شود و غذاء راستینی خون است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نضج راستینی جز دلیل سلامت نباشد و هر وقت که اثر نضج راستینی پدید آید بدان مقدار اندر بیماری امیدواری پدید آید و هرگز نشان نضج راستینی با نشانهای مرگ بیک جا نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و بدین سبب قولنج راستینی آن را گویند که در این روده [قولون افتد وقولنج راستینی پنج نوعست... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
ویولن زن ایتالیائی و صاحب نظر در اصول موسیقی، وی در سال 1692 میلادی در ’پیرانو’ متولد شد و در 1770 در ’پادو’ درگذشت، او با یکی از اقوام کاردینال - اسقف ’ژرژ کرنارو’ مخفیانه ازدواج کرد و به اتهام اغوا مورد تعقیب قرار گرفت وبه دیری در ’آسیز’ پناه برد و مدت دو سال در آن دیر بسر برد، سپس به ’پادو’ بازگشت و بریاست هیئت موزیک کلیسای ’سنت آنتوان’ برگزیده شد (1721 میلادی)، در ’پادو’ مدرسه ویولن تأسیس کرد، آثاری باارزش در موسیقی از وی باقی مانده است
لغت نامه دهخدا
ابوالرضا احمد بن مسعود بن الزقطر باذبینی، از محدثان بود و از ابوالبرکات یحیی بن عبدالرحمن بن حبیش فارقی قاضی مارستان سماع کرد و بسال 592 هجری قمری درگذشت، (از معجم البلدان)، و رجوع به تاج العروس شود
لغت نامه دهخدا
نسبت به باذبین که نام مردی بود، رجوع به باذبین و تاج العروس شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
باغبان. (ناظم الاطباء) (دزی ج 1)
لغت نامه دهخدا
منسوب به باشنان قریه ای بهرات، بنا بگفتۀ صاحب تاج العروس. اما در سمعانی و خلاصۀ آن لباب الانساب باشانی ضبط شده است. رجوع به باشانی شود
لغت نامه دهخدا
قدیم، کهن، عتیق، دیرینه، قدیمی:
بکوه اندرون مانده ای دیر گاهی
بسنگ اندرون بوده ای باستانی،
فرخی،
بدان خانه باستانی شدم
به هنجار چون آزمایشگری،
منوچهری،
بر آن وزن این شعر گفتم که گفته ست
ابوالشیص اعرابی باستانی،
منوچهری،
دلجویی کن که نیکوان را
دلجویی رسم باستانی است،
خاقانی،
لغت نامه دهخدا
باری که از میان شاخ بیرون آید، (فرهنگ رشیدی)، باری و میوه ای را گویند که از میان درخت برآید بی آنکه گل و بهار دهد، (برهان قاطع) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، بمعنی باستین، (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 180) (فرهنگ جهانگیری)، بارها بود که از میان درخت ببرند، (نسخه ای از فرهنگ اسدی)، باری که از میان درخت بیرون آید، (نسخۀ دیگر از فرهنگ اسدی خطی) (فرهنگ اوبهی) :
پیش گرفته سبد باشتین
هر یک همچون در تیم حکیم،
منجیک (از فرهنگ اسدی)،
و رجوع به باستین شود
لغت نامه دهخدا
نام بلوکی است از سبزوار، (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 180) (فرهنگ جهانگیری) (هفت قلزم)، بلوکی است از سبزوار که ملوک سربداران از آن بلوکند، (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، نام یکی از دهستان های 3گانه بخش داران شهرستان سبزوار که حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال بکوه اندقان از طرف خاور بدهستان قصبه، از طرف جنوب به کال شور، از طرف باختر بدهستان کاه، این دهستان در دو قسمت واقع شده است، 1 - شمال شوسۀ عمومی مشهد به طهران و دامنۀ کوه صدخرو و اندقان، 2 - جنوب شوسه، آبادیهائی که در کوهستان واقعند، هوای آنها معتدل و در قسمت جلگه گرمسیر و در نزدیکی کال شور هوا خنک و آب آنها شور است، این دهستان دارای 17 آبادی بزرگ و کوچک است و 6109 تن جمعیت دارد آب دهات در قسمت کوهستانی از رودخانه و چشمه و درجلگه از قنات میباشد، راه شوسۀ طهران - مشهد از این دهستان می گذرد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ابوعبدالله محمد بن احمد بن عبدالله باشنانی منسوب به باشنان از قراء هرات، از مفسران بود و مالینی از او نام میبرد. (از تاج العروس). اما ظاهراً صحیح کلمه باشانی باشد. رجوع به باشانی و رجوع به باشنان و باشان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بالینی
تصویر بالینی
چگونگی بیماری و حالت آن در مدت بستری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه ای که از درخت بر آید بی آنکه گل کند و بهار دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشتنی
تصویر داشتنی
لایق داشتن در خور داشتن، نگاه داشتن حفظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باختنی
تصویر باختنی
قابل باختن لایق باختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافتنی
تصویر بافتنی
هر چیز لایق بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشتنی
تصویر کاشتنی
آنچه لایق کاشتن باشد آنچه سزاوار کاریدن بود: (گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است معلومم شد که حمله بگذاشتنی است . {} بگذاشتنی است هر چه در عالم هست الا فرصت که آن نگهداشتنی است) (اوحدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتینی
تصویر پاتینی
پاتنی
فرهنگ لغت هوشیار
قدیمی کهن. یا آثار باستانی. آثار و ابنیه قدیمی و تاریخی اشیا عتیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه، میوه درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باستانی
تصویر باستانی
قدیمی، کهنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماشینی
تصویر ماشینی
افزار واره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازبینی
تصویر بازبینی
مرور
فرهنگ واژه فارسی سره
بررسی، رسیدگی، کنترل، معاینه، تفتیش، ممیزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیرینه، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهن، کهنه
متضاد: جدید، نوین
فرهنگ واژه مترادف متضاد