جدول جو
جدول جو

معنی باسیلیقون - جستجوی لغت در جدول جو

باسیلیقون
بمعنی ملک، پادشاه، جالینوس از ماری نام میبرد که آنرا ملکۀ مارها مینامد و گوید اگر کسی آنرا ببیند یا صدایش را بشنود بیدرنگ خواهد مرد، ابن مندویه در ذیل باسیلیقون گوید که این مار از آن جهت بدین نام خوانده شده است که چیزی شبیه تاج بر سر آن قرار دارد. و در توصیف آن گویند که طول وی از سه وجب بیشتر نیست، سر او تیز و چشمانش سرخ رنگ و رنگ وی زرد متمایل به سیاه است. حیوانات ازو گریزانند و هیچ پرنده ای از اطراف او پرواز نمیکند چه فرومیافتد و میمیرد، حتی اگر کسی از دور او را ببیند خواهد مرد، این حیوان در سرزمین ترک و سرزمین لوبیه (لیبیا) نزدیک سرزمین مصر و سودان یافت میشود. رجوع به الجماهر فی معرفه الجواهر بیرونی ص 100 و کلمه بازیلیک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کحل روشنایی. سرمۀ روشنایی. (یادداشت مؤلف). از سرمه های شاهانه است که آن را ابقراط ساخت. (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 71)
- باسلیقون صغیر، منافع اومثل منافع کبیر است. (تحفۀ حکیم مؤمن ذیل کحلیات ص 345).
- باسلیقون کبیر، از تألیفات بقراط و به یونانی بمعنی جالب السعاده است و گویند اسم پادشاه آن عصر است و بجهت آن ترتیب داده، جالی و حافظ صحت عین و جهت حکه و غشاوه و سطبری پلک چشم و سبل و جرب و دمعه و بیاض مزمن نافع است.
کمون کرمانی. (دزی ج 1 ذیل باسلیقون و ج 2 ذیل کمون). نام مرهمی است و به یونانی معنای آن ’جالب السعاده’ است و گفته شده است که خود نام پادشاه است و بعضی نیز ترجمه آنرا ’پادشاهانه’ دانند. (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 71) : داروهای قوه دهنده و تحلیل کننده می باید کشید چون برود حصرم و باسلیقون و روشنایی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مرهم باسلیقون گوشت برویاند و مواضع عصبیه را سود دارد و جراحاتی (را) که در آن حرارت نباشد نافع بود. صنعت آن:بگیرند زفت و راتینج و موم نواز هر یک بیست مثقال، قند چهار درم بگدازانند در روغن زیت و در هاون کنند و بمالند نیکو تا یکسان شود و بردارند. (اختیارات بدیعی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلغت رومی سرنج را گویند، و آن رنگی است معروف که نقاشان و مصوّران بکار برند. (برهان).
لغت نامه دهخدا
تصویری از باسلیقون
تصویر باسلیقون
زیره کرمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با سلیقون
تصویر با سلیقون
یونانی زیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسلیقون
تصویر بسلیقون
یونانی تازی شده شاد اسپرم (ریحان) بادروج از گیاهان ریحان
فرهنگ لغت هوشیار
سیاهرگی که بمحاذات محور بازو در زیر جلد قرار دارد و حجیم تر از سیاهرگ قیفال است و بدو سیاهرگ زند اسفل و میانی تقسیم میشود. این سیاهرگ مسیرش در زیر پوست در 3، 1 فوقانی بازو با چشم کاملا مشهود است شاهرگ دست
فرهنگ لغت هوشیار