جدول جو
جدول جو

معنی باسبوس - جستجوی لغت در جدول جو

باسبوس
نوعی از ریحان باشد که آنرا مرزنگوش خوانند، و بعربی آذان الفار گویند، (برهان قاطع) (هفت قلزم) (آنندراج)، وسبب این اسم (یعنی مرزنگوش) آن است که مرز را موش گویند و آن به گوش موش شبیه است و بعربی آذان الفار گویند، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، نام ریحانی است که او را مرزنگوش نیز میگویند، (فرهنگ جهانگیری)، تاریخ خوان و قصه گوی، (فرهنگ شعوری)، باستره
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بابوس
تصویر بابوس
(دخترانه)
نام پدر اورونت پادشاه سکایی، نام کوهی در بانه (نگارش کردی: بابوس)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باسکول
تصویر باسکول
ترازوی بزرگ برای وزن کردن بارهای سنگین مانند کامیون و بار آن، ساختمانی که این ترازو در آن قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
نوعی ماهی است به یونانی، که عرب آن را شبوط نامد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
ولایت قندهار راگویند، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، فرهنگ شعوری این لغت را باسبوس ضبط کرده است، ولایت قندهار، (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج)، نام قدیم ولایت قندهار که از بلاد افغانستان است، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
نام یکی ازاسبهای آشیل پهلوان معروف یونان بود، این اسب را پوزئیدون به ’پله’ هنگام عروسی او با ’تتیس’ هدیه کرده بود، پس از آنکه آشیل ازدنیا رفت، پوزئیدون این اسب و اسب دیگر آشیل یعنی گزانتوس را پس گرفت، (از فرهنگ اساطیر یونان ص 134)
نام یکی از سگهای اکتئون پسر آپولون بوده است، (از فرهنگ اساطیر یونان ص 134)
لغت نامه دهخدا
ضبطی از کلمه باقوس و باکوس رب النوع شراب در یونان قدیم، ورجوع به باکوس و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1201 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ سِ)
نام پادشاهی (در داستان وامق و عذرا) که عذرا را بقهر و تعدی و عنف برده بود. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ سروری) :
یکی شاه بد نام او بخسلوس
که با حیله و رنگ بود و فسوس.
عنصری.
حال اصحاب کهف و دقیانوس
قصۀ بخسلوس و شهر فسوس.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(بِ)
معرب از یونانی. به لغت یونانی چیزی است آبگینه مانند و آن را در کناره های دریا می یابند و آنرا به عربی رئهالبحر خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ژوزه، یکی از طباعان معروف قرن 16 میلادی است، مطبعۀ بزرگی در پاریس تأسیس کرد، و بطبع و نشر مقدار کثیری از آثار نافعه خدمت کرده و بترقی فن طبع کوشیده است، رجوع به مادۀ بعد شود، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
کلمه فرانسوی که در فارسی نیز در برابر قپان (بخصوص قپانهای عظیم) برای وزن کردن کالاهای سنگین و کامیونها و غیر آن بکار میرود
لغت نامه دهخدا
کنراد، پسر ژوزه بادیوس، از طباعان معروف است و مانند پدرش بترقی و پیشرفت فن طبع خدماتی کرد، رجوع بمادۀ قبل شود، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نازلو بخش شهرستان ارومیه که در هزاروسیصد گزی شمال باختری ارومیه و یک هزارگزی باختر شوسۀ ارومیه بسلماس واقع است، منطقه ای است جلگه و معتدل با 130 تن سکنه، آبش از نازلوچای و محصولش غلات، توتون، چغندر، کشمش، حبوبات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی اهالی جوراب بافی و راهش ارابه رو می باشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از جزائر آنتیل واقع در آمریکا در 30هزارگزی شمال شهر آنیتفوآ، در 17 درجه و 40 دقیقۀ عرض شمالی و 64 درجه و 10 دقیقۀ طول غربی واقع گشته، طولش به 30 هزار و عرضش به 16 هزار گز بالغ است، اراضی آن پست و مسطح است، لنگرگاهی ندارد و سواحلش خطرناک میباشد، خاکش حاصلخیز و محصولاتش عبارت است از: پنبه، نیل، تنباکو، نیشکر و غیره، از سال 1628 میلادی در ید تصرف دولت انگلیس میباشد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
فردریک (یعنی فردریک ریشدار). از امپراطوران آلمان باشد. رجوع به فردریک شود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
از بابا اوروج تحریف شده است. این نام را اروپائیان بکاپیتن مشهور اوروج رئیس و برادرش خیرالدین رئیس اطلاق نمایند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). رجوع به خیرالدین و بارباروس و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی شود
لغت نامه دهخدا
تاتیوس، از پادشاهان کورها (سابین) بنا بروایت افسانه، وی برای انتقام گرفتن از ’رومولس’ که زنان ملتش را ربوده بود، اسلحه بدست گرفت و بر اثر خیانت ’تارپیا’ بر کاپیتون (قلعۀ روم) مسلط شد ولی زنان، خود را میان پدران و شوهران خویش انداخته و از جنگ و خونریزی مانع شدند، این دو دسته مردم متحداً شهر را مالک شدند و ’تاتیوس’ (به لاتن تاسیوس) قدرت را با ’رومولس’ تقسیم کرد، تاتیوس پس از پنج سال بوسیلۀ ساکنان ’لاوینیوم’ بقتل رسید، رجوع به تاتیوس در همین لغت نامه و تاسیوس در کتاب تمدن قدیم فوستل دوکلانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 469 شود
لغت نامه دهخدا
تنبل (درتداول عامه)، حیله و مکر در کاری، (فرهنگ نظام)، کلک، دوز و کلک، حقه، نادرستی، تزویر، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)، مکر، تقلب، شیوه، رنگ، دغل: هزاربامبول میزند، هزار شیوه میزند، (یادداشت مؤلف)، نوبتی که نوازند، (فرهنگ نظام)، و مرکب است از آن طبل که دربام (بامداد) زنند، و توان بود که آن طبل باشد که صبح و ظهر و شب بر بام می نواختند، (از فرهنگ نظام)، کوس و نقاره که گاه بامداد بر در سلطان نوازند، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) :
بامزد حسن تو زد آسمان
نامزد عشق تو آمد جهان،
کمال اسماعیل (از فرهنگ نظام) (از فرهنگ ضیاء)،
نزنم بام زد لهو و در کام که من
سر به دیوار غم آرم چو بصر بازکنم،
خاقانی،
ما و شکرریز عیش کز در خمار
بامزد خرمی به بام برآمد،
خاقانی،
، کوس، نقاره، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم)، نام آهنگی است در موسیقی و مسلماً همان بامشاد است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یکی از رساتیق سیستان که در تاریخ سیستان بصورت ناشیرود ضبط شده است. ملک الشعراء بهار در حاشیۀ ص 28 تاریخ سیستان مینویسد: این اسم در کتب مسالک باختلاف آمده مانند: باشترود، باسرود، بیسرود، باسروز، ناشرود و غیره، و اصطخری و ابن فقیه آنرا باشترود آورده اند و یاقوت آنرا ندارد. در بلاذری (ص 401) ناشروز آمده است. رجوع به تاریخ سیستان بهار ص 28 و به کلمه باشترود شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ملکاری بخش سردشت شهرستان مهاباد که در 7500گزی شمال خاوری سردشت و در 4 هزارگزی شمال راه بیوران به سردشت قرار گرفته است، ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی با آب و هوای معتدل و سالم و دارای 196 تن سکنه، آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و توتون و مازوج و کتیرا و شغل عمده مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
قصب الساج: هو قصب الفارس و هوالاندلسی و یقال له باسطوس و هوالمصمت و هوالذی یعمل منه النشاب و منه ما یقال له بلش ... (دزی ج 2 ص 352) و رجوع به قصب شود
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از یونانی، کارفرمای لشکر روم، نایب پادشاه مظفر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
کنیت ابوالحسن خرقانی رحمهالله علیه. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
تا یکی روزی بیامد با سعود
گورهارا برف نو پوشیده بود.
مولوی.
و این از تصرفات ایرانیان در کنیه های تازی است که ابا و ابورا بصورت (با) و (بو) می آورند. رجوع به ابوالحسن خرقانی شود
لغت نامه دهخدا
بلغت رومی، کودک و کودک شیرخواره و بچۀ ناقه، (آنندراج)، و لغویین عرب گویند لغت رومی است
لغت نامه دهخدا
بیخ کبر رومی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یکی از سرداران رومی در سوریه که در سال 46 قبل از میلاد یعنی دو سال قبل از کشته شدن سزار خواست حکومتی مستقل در ناحیه ای از سوریه برای خود دست و پا کند، او از دربار پارت کمک طلبید و دستۀ کوچکی از کمانداران سوارۀ پارتی بکمک او رفت، رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 2339 و ص 2352 شود
لغت نامه دهخدا
ولایت قندهار را گویند، (برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
بمعنی پادشاه. (ناظم الاطباء). به یونانی پادشاه را گویند. (آنندراج). رجوع به بازیلی کوس شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
کافور مصنوعی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاکبوس
تصویر خاکبوس
سجده از روی ادب بجا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسکول
تصویر باسکول
برای وزن کردن کالای سنگین و کامیون و غیر آن بکار میرود، قپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامبول
تصویر بامبول
حیله و مکر در کاری، حقه، نادرستی، دوز و کلک، تزویر، تقلب
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده آبگینگ چیزی است آبگینه مانند که در کنار دریاها یافت شود رئه البحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامبول
تصویر بامبول
حقه، تزویر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باسکول
تصویر باسکول
دستگاهی است برای اندازه گیری وزن های سنگین تجاری، قپان
فرهنگ فارسی معین