- بازگشودن (مَ)
باز کردن. افتتاح کردن:
یکی گنج را در گشادند باز.
فردوسی.
که تا کس نگوید سخن جز به راز
نهانی در دژ گشادند باز.
فردوسی.
با که گرو بست زمین کز میان
بازگشاید کمر آسمان.
نظامی.
گوهرآمای گنج خانه راز
گنج گوهر چنین گشاید باز.
نظامی.
وآنچه گشایی ز در عز و ناز
بر تو همان در بگشایند باز.
نظامی.
بیا که فرقت تو چشم من چنان دربست
که فتح باب وصالت مگر گشاید باز.
حافظ.
، نجات. رهائی، عفونامه. (ناظم الاطباء) ، تفاخر. منت. (آنندراج). و بعضی گمان برده اند که به راء مهمله است. و در برهان این لفظ به جهت همین معنی به راء مهمله مرقوم است. (آنندراج) (غیاث اللغات)
یکی گنج را در گشادند باز.
فردوسی.
که تا کس نگوید سخن جز به راز
نهانی در دژ گشادند باز.
فردوسی.
با که گرو بست زمین کز میان
بازگشاید کمر آسمان.
نظامی.
گوهرآمای گنج خانه راز
گنج گوهر چنین گشاید باز.
نظامی.
وآنچه گشایی ز در عز و ناز
بر تو همان در بگشایند باز.
نظامی.
بیا که فرقت تو چشم من چنان دربست
که فتح باب وصالت مگر گشاید باز.
حافظ.
، نجات. رهائی، عفونامه. (ناظم الاطباء) ، تفاخر. منت. (آنندراج). و بعضی گمان برده اند که به راء مهمله است. و در برهان این لفظ به جهت همین معنی به راء مهمله مرقوم است. (آنندراج) (غیاث اللغات)
