گشادن. گشودن. مفتوح کردن. (ناظم الاطباء). باز کردن: هم آنگه در دژ گشادند باز برهنه شد آن روی پوشیده راز. فردوسی. در قلعه بازگشادند و خود را در خدمت رکاب سلطان در خاک انداختند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 274). چون بازگشاد نامه را بند بود اول نامه کرده پیوند. نظامی. در روی تو گفتم سخنی چند بگویم رو بازگشادی و در نطق ببستی. سعدی (طیبات). کساد نرخ شکر در جهان پدید آید دهان چو بازگشایی بوقت خندیدن. سعدی (بدایع). در دو لختی چشمان شوخ دلبندت چه کرده ام که برویم نمیگشایی باز. سعدی (بدایع). ورق چو کار فروبسته بازنگشاید بهر کتاب که نامش چو بسم عنوان نیست. حیاتی گیلان (از ارمغان آصفی). - دل را بازگشادن، بمجاز شادمان کردن. رفع افسردگی کردن. دل واکردن در تداول عامه: در می بامید آن زنم چنگ تا بازگشاید این دل تنگ. نظامی
گشادن. گشودن. مفتوح کردن. (ناظم الاطباء). باز کردن: هم آنگه در دژ گشادند باز برهنه شد آن روی پوشیده راز. فردوسی. در قلعه بازگشادند و خود را در خدمت رکاب سلطان در خاک انداختند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 274). چون بازگشاد نامه را بند بود اول نامه کرده پیوند. نظامی. در روی تو گفتم سخنی چند بگویم رو بازگشادی و در نطق ببستی. سعدی (طیبات). کساد نرخ شکر در جهان پدید آید دهان چو بازگشایی بوقت خندیدن. سعدی (بدایع). در دو لختی چشمان شوخ دلبندت چه کرده ام که برویم نمیگشایی باز. سعدی (بدایع). ورق چو کار فروبسته بازنگشاید بهر کتاب که نامش چو بسم عنوان نیست. حیاتی گیلان (از ارمغان آصفی). - دل را بازگشادن، بمجاز شادمان کردن. رفع افسردگی کردن. دل واکردن در تداول عامه: در می بامید آن زنم چنگ تا بازگشاید این دل تنگ. نظامی
عود. مراجعت. (آنندراج). رجعت. (ناظم الاطباء). ارتجاع. رجوع. مرجع: دانی که من مقیمم بر درگه شهنشه تا بازگشت سلطان از قلبگاه ساری. منوچهری. و چون کرانه شوید بازگشت بدوست. (تاریخ بیهقی). و نیز فرموده که ما وارث زمینیم و آنچه بر روی زمین است و بازگشت اهل زمین بسوی ماست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307). ز روزی مدان دور ترکان گذشت که هرگز نخواهد بدش بازگشت. (گرشاسب نامه). کی بازگشت خواهی زی خالق ای برادر آنگه که بهر خدمت مخلوق را نشایی. ناصرخسرو. حق تعالی خطاب فرماید که نگفته بودم ایشان را که این آسمان و زمین و هرچه در وی است همه را من آفریدم و باز میراث بمن مانده و بازگشت همه بحضرت من خواهد بود. (قصص الانبیاء ص 16). داده قرار هفت زمین را ببازگشت کرده خبر چهار امین را ز ماجرا. خاقانی. ز تست اولین حرف را سرگذشت به تست آخرین حرف را بازگشت. نظامی. اگر سالکی محرم راز گشت نبندند بر وی در بازگشت. سعدی (بوستان).
عود. مراجعت. (آنندراج). رجعت. (ناظم الاطباء). ارتجاع. رجوع. مرجع: دانی که من مقیمم بر درگه شهنشه تا بازگشت سلطان از قلبگاه ساری. منوچهری. و چون کرانه شوید بازگشت بدوست. (تاریخ بیهقی). و نیز فرموده که ما وارث زمینیم و آنچه بر روی زمین است و بازگشت اهل زمین بسوی ماست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307). ز روزی مدان دور ترکان گذشت که هرگز نخواهد بدش بازگشت. (گرشاسب نامه). کی بازگشت خواهی زی خالق ای برادر آنگه که بهر خدمت مخلوق را نشایی. ناصرخسرو. حق تعالی خطاب فرماید که نگفته بودم ایشان را که این آسمان و زمین و هرچه در وی است همه را من آفریدم و باز میراث بمن مانده و بازگشت همه بحضرت من خواهد بود. (قصص الانبیاء ص 16). داده قرار هفت زمین را ببازگشت کرده خبر چهار امین را ز ماجرا. خاقانی. ز تست اولین حرف را سرگذشت به تست آخرین حرف را بازگشت. نظامی. اگر سالکی محرم راز گشت نبندند بر وی در بازگشت. سعدی (بوستان).