جدول جو
جدول جو

معنی بازگذشته - جستجوی لغت در جدول جو

بازگذشته(گُ ذَ تَ / تِ)
ماضی. گذشته. درگذشته: و داند (قدرخان) که دو مهتر بازگذشته بسی رنج بر خاطرهای پاکیزه خویش نهادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 72)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازداشته
تصویر بازداشته
ممنوع، محبوس، کسی که در زندان نگه داشته شده، توقیف شده
فرهنگ فارسی عمید
(گُ تَ / تِ)
مفوض. سپرده.
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ / تِ)
برگشته. مراجعت کرده. (ناظم الاطباء) :
ای مصعد آسمان نوشته
چون گنج بخاک بازگشته.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ /مَ ضَ)
گذشتن: چون دیدم فضایل نفسانی بر مثال گوسفندان بودند که چون یکی بجوی بازگذرد هیچ بازنایستند و همه بر پی او گذرند. (از فتوت نامه) ، پس گیرنده: زنده ای که هرگز نمیرد، شکافندۀ صبحهاو بازگیرندۀ روحها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سپردن. تفویض کردن. (ناظم الاطباء). تفویض. (صراح اللغه). مفوض کردن:
بلبلا مژدۀ بهار بیار
خبر بد به بوم بازگذار.
سعدی (گلستان).
کار خود گر بخدا بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی.
حافظ.
، بازبان. (ناظم الاطباء). صیاد باز. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 160). گیرندۀ باز، باج گیر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 161) :
چشمت به فسون سازیست گیرد دل من از دست
گویا که بر نشسته در گوشه بازگیری.
ابوالمعالی (از فرهنگ شعوری).
، مورخ. دانای به علم وقایع تاریخیه. (ناظم الاطباء). مردم تاریخ دان و تاریخی و مورخ را گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ ضیاء) (آنندراج) ، سرزنش. ملامت. (ناظم الاطباء). در برهان بمعنی تاریخدان و تاریخی یعنی مورخ آورده اما آنچه از سیاقت عبارت اصل دساتیر معلوم میشود در نامۀ زردشت در ترجمه فقره یکصدوهوده بمعنی اعتراض و سرزنش و توبیخ خواهد بود که بعربی مؤاخذه گویند و معنی بازپرس نیز همین است یعنی ایراد گرفتن. (آنندراج) (انجمن آرا ناصری)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
توقیفی. توقیف شده. (لغات فرهنگستان). کسی که در زندان نگاهداشته شده است. محدود. ممنوع. محبوس: و پسر لیث [را] آنجا به قلعۀ محمد بن واصل بازداشته بود. (تاریخ سیستان). پس ازاین بیارم آنچه رفت در باب این بازداشته [امیر محمدمحمود] بجای خویش. (تاریخ بیهقی). خبر در پارس افتاد که بازداشته را فردا بخواهند برد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 338). و نسختها نبشتند بنام بازداشتگان تا فرونگیرند. (ایضاً ص 273). امیر وی را پیش خویش نگذاشت و نزدیک مسعود محمد لیث دبیر فرستاد تا چون بازداشته باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 530). امیر [مسعود] گفت بهیچ حال اعتماد نتوان کرد بر بازداشتگان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 265). و بفرمود تا بازداشتگان را بیرون آوردند، هشتصد مرد بودند، همه از فرزندان ساسانیان و دیگر نژاد ملوک. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 95). بفرمود تا همه بازداشتگان راو اسیران را رها کردند. (مجمل التواریخ و القصص).
چون به شهر آمد از گماشتگان
کرد تحقیق بازداشتگان.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
گذر نکرده نگذشته: چو لشکر شد از خواسته بی نیاز بر او ناگذشته زمانی دراز. مقابل گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز گشته
تصویر باز گشته
بر گشته مراجعت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه فرودستان را عفو کند زیر دستان را ببخشاید، آنکه از گرفتن مال و وجوه خود چشم پوشد: آدم باگذشتی است مقابل بی گذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
((گَ تَ))
برگشتن، پشیمان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازداشته
تصویر بازداشته
ممنوع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازگشتی
تصویر بازگشتی
Retroactive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
Back, Backtrack, Rebound
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
revenir, revenir en arrière, rebondir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازگشتی
تصویر بازگشتی
rétroactif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
voltar, retroceder, rebotar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
terugkeren, teruggaan, terugkaatsen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بازگشتی
تصویر بازگشتی
met terugwerkende kracht
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
regresar, retroceder, rebotar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازگشتی
تصویر بازگشتی
retroactivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
tornare, tornare indietro, rimbalzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازگشتی
تصویر بازگشتی
retroattivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
zurückkehren, zurückverfolgen, abprallen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازگشتی
تصویر بازگشتی
retroativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
返回 , 反弹
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازگشتی
تصویر بازگشتی
追溯的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
wracać, wrócić, odbić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازگشتی
تصویر بازگشتی
wsteczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
повертатися , повернутися , відскакувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازگشتی
تصویر بازگشتی
зворотний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازگشتی
تصویر بازگشتی
rückwirkend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
вернуться , отскочить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازگشتی
تصویر بازگشتی
ретроактивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازگشتی
تصویر بازگشتی
ย้อนหลัง
دیکشنری فارسی به تایلندی