- بازنامه
- اسباب تجمل، تفاخر، منت، عفونامه
معنی بازنامه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاژنامه
کاغذی که در آن وزن و نوع کالاهائی که از شهر بشهر دیگر حمل میشود مینویسند که گیرنده بموجب آن تحویل بگیرد
کاغذ حاوی مشخصات بار، وسیلۀ حمل، گیرنده و فرستنده که در آن وزن و نوع کالاهایی را که از شهری به شهر دیگر حمل می شود می نویسند تا گیرنده به موجب آن از گاراژ یا پست خانه تحویل بگیرد، پروانۀ باریافتن به بارگاه پادشاه، لاف، گزاف، ادعا، مباهات، تفاخر، برای مثال بتی که در سر او هست بارنامۀ حسن / ز شور عشق شده ست این دلم مسخر او ی نه بر مجاز است این شور عشق در دل من / نه بر محال است این بارنامه بر سر او (امیرمعزی - ۵۹۲) ، اسباب تجمل و بزرگی
((مِ))
فرهنگ فارسی معین
اجازه حضور به درگاه شاهان، برگه ای که در آن نوع کالا، وزن و مشخصات گیرنده و فرستنده کالا در آن نوشته شود، تجمل، تفاخر، غرور
ابلاغیه
دستاویز بیع، سند بیع چیزی، قباله خرید چیزی
حکم یا دستوری که از طرف وزارتخانه یا موءسسه ای در نسخه های متعدد نویسند و بشعب و کارمندان ابلاغ کنند متحد المال
اعلامیه
تقویم
نشریه ادواری، مجله
پاژنامه پازنامه پاچنامه
کیسه ای بزرگ و ستبر که بر پشت چارپایان بارکش افکنند و در آن خاک شن آهک و جز آن ریزند جوال
نامه محرمانه
نقشه ای که مسافر و سیاح از حرکت خود بر میدارد، نقشه ای از خشکیها و دریاها که مسافران را بکار آید، سفر نامه
نامه ای که همه روزه یا هفته ای یکبار چاپ شود و اخبار و وقایع روزانه را منتشر کند
نوشته ای راجع به رفع اختلاف و برقراری صلح
نامه ای که در آن وقایع سال نویسند، تقویم
ورقه ای که حکم دادگاه را بر آن نویسند حکم آماده ابلاغ ورقه حکمیه
کتاب تاریخ و سرگذشت پادشاهان ایرانی
نشریه ای که ماهی یک بار منتشر می شود
بارنامه، کاغذ حاوی مشخصات بار، وسیلۀ حمل، گیرنده و فرستنده که در آن وزن و نوع کالاهایی را که از شهری به شهر دیگر حمل می شود می نویسند تا گیرنده به موجب آن از گاراژ یا پست خانه تحویل بگیرد، پروانۀ باریافتن به بارگاه پادشاه، لاف، گزاف، ادعا، مباهات، تفاخر، اسباب تجمل و بزرگی
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند و در آن خاک، شن، آهک یا چیزهای دیگر می ریزند، تاچه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
کتابی که در آن سرگذشت پادشاهان ایران، به نظم یا نثر، گرد آمده باشد
کاغذی که حکم دادگاه بر آن نوشته شده باشد، ورقۀ حکمیه
بخت نامه کتاب یا رساله ای که در آن آداب فال گرفتن و ادعیه و دستورهای مربوط نوشته شده
ورقه یا دفترچه ای که مبین ارزش و خاتمه کار تحصیلی است، جنگ نامه و تاریخ، سالنامه
تقویم، دفتری که در آن حساب روزها و ماهها و سالها را چاپ میکنند
مجله یا نشریه که هر ماه یکبار منتشر میشود
نامه و کتاب که به یاد کسی تدوین شود، کتابی که به افتخار کسی تالیف و منتشر شود
((~. مِ یا مَ))
فرهنگ فارسی معین
بیلان، نوشته ای که در آن میزان درآمد، دارایی، بدهی و بستانکاری یک مؤسسه در یک دوره معین در آن ثبت شده باشد