جدول جو
جدول جو

معنی بازداشتگاه - جستجوی لغت در جدول جو

بازداشتگاه
محل بازداشت، زندان، جایی که کسی را به طور موقت زندانی می کنند
تصویری از بازداشتگاه
تصویر بازداشتگاه
فرهنگ فارسی عمید
بازداشتگاه
توقیف گاه، (واژه های فرهنگستان ایران)، جائی که متهمان را قبل از محکومیت دادگاه برای انجام محاکمه توقیف میکنند
لغت نامه دهخدا
بازداشتگاه
توقیف گاه
تصویری از بازداشتگاه
تصویر بازداشتگاه
فرهنگ لغت هوشیار
بازداشتگاه
محلی که اشخاص توقیفی را موقتاً در آن زندانی کنند، زندان
تصویری از بازداشتگاه
تصویر بازداشتگاه
فرهنگ فارسی معین
بازداشتگاه
بند، توقیفگاه، حبس، دستاق خانه، زندان، سلول، سیاهچال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازداشته
تصویر بازداشته
ممنوع، محبوس، کسی که در زندان نگه داشته شده، توقیف شده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ / تِ)
توقیفی. توقیف شده. (لغات فرهنگستان). کسی که در زندان نگاهداشته شده است. محدود. ممنوع. محبوس: و پسر لیث [را] آنجا به قلعۀ محمد بن واصل بازداشته بود. (تاریخ سیستان). پس ازاین بیارم آنچه رفت در باب این بازداشته [امیر محمدمحمود] بجای خویش. (تاریخ بیهقی). خبر در پارس افتاد که بازداشته را فردا بخواهند برد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 338). و نسختها نبشتند بنام بازداشتگان تا فرونگیرند. (ایضاً ص 273). امیر وی را پیش خویش نگذاشت و نزدیک مسعود محمد لیث دبیر فرستاد تا چون بازداشته باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 530). امیر [مسعود] گفت بهیچ حال اعتماد نتوان کرد بر بازداشتگان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 265). و بفرمود تا بازداشتگان را بیرون آوردند، هشتصد مرد بودند، همه از فرزندان ساسانیان و دیگر نژاد ملوک. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 95). بفرمود تا همه بازداشتگان راو اسیران را رها کردند. (مجمل التواریخ و القصص).
چون به شهر آمد از گماشتگان
کرد تحقیق بازداشتگان.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز داشتگاه
تصویر باز داشتگاه
محلی که اشخاص توقیفی را موقتا در آن زندانی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازداشته
تصویر بازداشته
ممنوع
فرهنگ واژه فارسی سره