جدول جو
جدول جو

معنی بازآرمیده - جستجوی لغت در جدول جو

بازآرمیده
(رَ دَ / دِ)
آرمیده. آسوده. آرام گرفته:
دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم
او بازآرمیده و بر شرم و کش خرام.
سوزنی.
رجوع به آرمیده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ رَ)
آرمیدن. آسودن. استراحت کردن. رجوع به آرمیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ)
برگشته مراجعت کرده. باز جای خود آمده:
رفتند یگان یگان فرازآمدگان
کس می ندهد نشان بازآمدگان.
(منسوب بخیام از ص 340 سندبادنامه).
از جملۀ رفتگان این راه دراز
بازآمده ای کو که بما گوید راز.
(خیام از سندبادنامه).
در خانه من ز ساز رفته
بازآمده گیر و بازرفته.
نظامی
لغت نامه دهخدا