- بازآرمیده (رَ دَ / دِ)
آرمیده. آسوده. آرام گرفته:
دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم
او بازآرمیده و بر شرم و کش خرام.
سوزنی.
رجوع به آرمیده شود
دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم
او بازآرمیده و بر شرم و کش خرام.
سوزنی.
رجوع به آرمیده شود
