جدول جو
جدول جو

معنی باریطارون - جستجوی لغت در جدول جو

باریطارون
یکی از دو پردۀ زیر پوست شکم، ابن سینا آرد: بر شکم پس از پوست دو پرده است یکی موسوم به طافی و دیگری باریطارون که آنرا مدور نیز خوانند، (قانون ص 13)، ظاهراً این کلمه باید مصحف باریطون باشد، رجوع به باریطون شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ ؟)
بارسطاریون. رجوع به بارسطاریون شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
بارسطلارون. لغتی است یونانی و معنی آن به عربی حمامی بود و آن نوعی از غله باشد که مقشر کرده به گاو دهند گاو را فربه کند و به عربی رعی الحمام خوانند و آن را کبوتر بسیار دوست دارد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء: بارسطلارون). نوعی از غله که کبوتران آن را بسیار دوست دارند. (دمزن). بارسطاریون فرسطاریون گویند و آن نوعی از رعی الحمام است و کفته شود و معنی بارساطاریون به یونانی حمامی است. (اختیارات بدیعی). رعی الحمام. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 71) (لکلرک). به یونانی رعی الحمام را گویند و آن بمعنی حمام است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(رِ رو)
رجوع به فارسطاریون شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اریصارون. رجوع به اریصارون شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ایریغارون. بیونانی به معنی الشیخ فی الربیع است و آن نباتی است ساقش قریب بذرعی مایل بسرخی و برگش شبیه به برگ ترتیزک و بسیار کوچکتر از آن و گلش مایل به بنفشی و انبوه و دربو شبیه بسیب و در وسط گلش چیزی بباریکی موی رسته راست غیرمنحنی و در بهار سفید میشود و منبتش شهرهای خراب و زمین شوره است و در بیخ او نفعی نیست بسیار سرد و با اندک تحلیل و خوردن تازۀ او در حال مورث خناق و در فعل مثل فطر و ضمادش جهت ورم خصیه و معده و با کندر جهت جراحت عصب و سایر اعضاء نافع است. (تحفۀحکیم مؤمن در مادۀ ایریغارون). شجارین اندلس آنرایربا خوانند. (دیسقوریدوس چهارم 95). رجوع بابن البیطار چ مصر ج 1 صص 70- 71و ترجمه لکلرک ج 1 ص 176 و 177 و ایریغارون شود
لغت نامه دهخدا
پردۀ پس از مراق و بالای ثرب و آن حاوی همه احشاء باشد. غشاء بعد مراق و فوق ثرب. صفاق. (بحر الجواهر). پوشش شکم، پوست است و عضله هاست و دو حجاب است: یکی بدرونست و مماس معده و روده هاست و آن را بتازی المطبق بالامعاء گویند و دیگر بیرون تر است و آن را بلغت یونان باریطون و بتازی ممتد (و در نسخه ای ممد گویند از بهر آن که این گورانده تر است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به باریطارون شود
لغت نامه دهخدا
نوعی غله که آنرا مقشر کرده بگاو دهند ویرا فربه گرداند و کبوتر آنرا دوست دارد رعی الحمام
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره مرکبان که جزو گیاهان علفی نواحی معتدل اروپا و آمریکا میباشد. در حدود 70 گونه از این گیاه شناخته شده که همگی آنها دارای گلهایی مجتمع بشکل خوشه در انتهای ساقه میباشند و هر گل دارای طبقی نسبه پهن است که گلبرگها در اطرافش قرار گرفته اند. ایریغارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریصارون
تصویر اریصارون
لوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریسارون
تصویر اریسارون
لوف
فرهنگ لغت هوشیار
((اِ))
گیاهی از تیره مرکبان که جزو گیاهان علفی نواحی معتدل اروپا و آمریکا می باشد. در حدود 70 گونه از این گیاه شناخته شده که همگی آن ها دارای گل هایی مجتمع به شکل خوشه در انتهای ساقه می باشند و هر گل دارای طبقی نسبتاً پهن است که گلبرگ ها در
فرهنگ فارسی معین