جدول جو
جدول جو

معنی بارودی - جستجوی لغت در جدول جو

بارودی
تونسی (خطیب محمد) امام اول مسجد جامع باردو در تونس بوده، کتب زیر از اوست: تعلیم القاری (رساله در احکام تجوید) که بسال 1293 هجری قمری تألیف کرد و شیخ محمد شاذلی بن اصلح وی را بدین دو بیت:
لقد جمعت وصف الحروف و بینت
مخارجها کل البیان و وضحت
و زادت علی هذا من العلم جمله
لمن یقراء القرآن حقّا تعینت،
تقریظ گفته، چ تونس 1294 در 94 ص (ازمعجم المطبوعات ج 1 ستون 513)، مرد بددل، (ناظم الاطباء)
عمر افندی، او راست: ماقاله مالک فی الخمر (مطبعۀ موسوعات 1903 میلادی)، (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 513)
لغت نامه دهخدا
بارودی
کشور، نام قدیم ناحیتی در ساحل غربی دریای سیاه، (یشتها ج 1 ص 393 و 409)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

منسوب به باروس، قریه ای از قرای نیشابور نزدیک دروازۀ شهر، (معجم البلدان) (انساب سمعانی)،
نامی است از نامهای خدای تعالی جل جلاله، (برهان)، نام حق تعالی، در اصل بارء بود و در کنز بمعنی آفریننده نوشته، (غیاث) (آنندراج)، آفریننده، (ناظم الاطباء)، بزبان عربی نامی است از نامهای حضرت سبحانه تعالی، (جهانگیری)، حضرت باری تعالی، (دمزن)، نام خدای تعالی که بار خدایا گویند و یاء آن یای وحدت است که بمعنی بزرگی و رفعت و عظمت است، (شعوری ج 1 ورق 197 برگ ب)، مأخوذ از تازی، یکی از نامهای خداوند عالمیان جل شأنه مانند حضرت باری تعالی عظمت قدرته، ترا توفیق دهد، (ناظم الاطباء)، خدا، یزدان، ایزد، حضرت باری عز شأنه، باری تعالی، باری عز اسمه، اعلال شدۀ باری ٔ است، و رجوع به مادۀ قبل شود:
او را گزید لشکر او را گزید رعیت
او را گزید دولت او را گزید باری،
منوچهری،
در ظاهر و در باطن پشت تو بود دولت
در عاجل و در آجل یار تو بود باری،
منوچهری،
ناید ز جهان هیچ کار و باری
الا که بتقدیر و امر باری،
ناصرخسرو،
شمع تو راه بیابان بردو دریا
شمع من راهنمایست سوی باری،
ناصرخسرو،
تمییز و هوش و فکرت و بیداری
چو داد خیر خیر ترا باری،
ناصرخسرو،
بی بار منت تو کسی نیست در جهان
از بندگان باری عز اسمه و جل،
سوزنی،
فان الباری ٔ جل و علا استعظم کیدهن، (سندبادنامۀ عربی ص 382)،
کودک اندر جهل و پندار و شک است
شکر باری قوت او اندک است،
مولوی،
سرشته است باری شفا در نبات
اگر شخص را مانده باشد حیات،
سعدی (بوستان)،
نه مخلوق را صنع باری سرشت
سیاه و سفید آمد و خوب و زشت،
سعدی (بوستان)،
دو چشم از پی صنع باری نکوست
ز عیب برادر فروگیر و دوست،
سعدی (بوستان)،
شکر نعمت باری عز اسمه برمن همچنان افزونتر است، سعدی (گلستان)، و ثروت و دستگاه او باری عز اسمه تمام و مکمل گرداناد، (تاریخ قم ص 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به باربد یا آهنگ منسوب به وی:
سرکش بر پشت رود باربدی زد سرود
وز می سوری درود سوی بنفشه رسید.
کسائی
لغت نامه دهخدا
نسبت به بارون و در تعریب نیز بارونی ّ آید، (دزی ج 1 ص 48)، رجوع به بارون شود
لغت نامه دهخدا
سلیمان بن شیخ عبداﷲ بارونی نفوسی، او راست:
1 - الازهارالریاضیه فی ائمه و ملوک الاباضیهجزء 2 مطبعۀ بارونیه، (بی تاریخ)،
2 - دیوان (سلیمان بارونی) مطبعه الازهار البارونیه مصر 1346 هجری قمری (معجم المطبوعات ج 1 ستون 515)،
لهجه ای است در پاریاب و بصورتهای فاریاب، فاریاو و پاریاو و فاراب نیز آمده است و بمعنی زمینی است که با آب رودخانه و آب کاریز مزروع شود، رجوع به برهان ذیل پاریاب و پاراب و فاریاب شود: و غلۀ آنجا ’خشت و کماج’ بعضی بخس است و بعضی باریاب، (فارسنامۀ ابن البلخی چ لندن ص 143)، بعضی که پشته ها و افرازها باشد بخس باشد و نشیبها باریاب، و آبها روان است، (فارسنامۀ ابن البلخی چ لندن ص 144)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان درب قاضی بخش حومه شهرستان نیشابور در 6 هزارگزی خاور نیشابور. در طرف شمال خاوری آن تپه های آثار باستانی دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
میرحسین باوردی از شعرا و عرفاء بود و به ملازمت گیجیک میرزا به سفر کعبه رفت. ازوست:
ای ز مهر عارضت گردون غلام
یوسفی را کرده اند یعقوب نام.
(از مجالس النفایس ص 97)
ابومحمد عبدالله بن عقیل باوردی از باورد خراسان و معتزلی بود. در اصفهان سکونت داشت و پس از سال 420 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
منسوب به باورد را گویند. (برهان قاطع). منسوب است به شهرکی در خراسان که به وجوه ثلاثۀ اباورد وباورد و ابیورد خوانده میشود. (از انساب سمعانی)
نوعی از آش آرد. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
عمل بارور. آبستنی. حمل
لغت نامه دهخدا
(دی یَ)
زاج. (دزی ج 1 ص 48)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باروتی
تصویر باروتی
ترکی پارسی گندکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربدی
تصویر باربدی
منسوب به باربد آهنگ ساخته باربد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باروری
تصویر باروری
خصوبةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از باروری
تصویر باروری
Fertility, Fruitfulness, Prolificacy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باروری
تصویر باروری
fertilité, fécondité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باروری
تصویر باروری
生育能力 , 肥沃 , 丰富性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باروری
تصویر باروری
উর্বরতা , উর্বরতা , উর্বরতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از باروری
تصویر باروری
фертильность , плодородие , плодовитость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باروری
تصویر باروری
Fruchtbarkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باروری
تصویر باروری
родючість , родючість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باروری
تصویر باروری
زرخیزی , زرخیزی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از باروری
تصویر باروری
verimlilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از باروری
تصویر باروری
uzazi, uzalishaji, ufanisi wa kuzalisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از باروری
تصویر باروری
fertilidade, fecundidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باروری
تصویر باروری
비옥 , 비옥함 , 다산성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از باروری
تصویر باروری
肥沃 , 実り , 多産性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از باروری
تصویر باروری
פוריות , פריון , פוריות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از باروری
تصویر باروری
उर्वरता , उर्वरता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از باروری
تصویر باروری
płodność, urodzajność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باروری
تصویر باروری
ความอุดมสมบูรณ์ , ความอุดมสมบูรณ์ , ความอุดมสมบูรณ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از باروری
تصویر باروری
vruchtbaarheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از باروری
تصویر باروری
fertilidad, fecundidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باروری
تصویر باروری
fertilità, prolificità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باروری
تصویر باروری
kesuburan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی