چوبی را گویندکه در زیر درخت میوه دار گذارند تا از سنگینی میوه نکشند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). چوبی که در زیر درخت میوه دار برپا دارند تا بر آن تکیه کرده و نشکند. (ناظم الاطباء). دعمه. (السامی فی الاسامی) (منتهی الارب). رجوع به شعوری ج 2 ورق 188 شود. چوبی که زیر شاخۀ درخت پربار که از گرانی میوه خم شده است برای نگهداری شاخه میگذارند.
چوبی را گویندکه در زیر درخت میوه دار گذارند تا از سنگینی میوه نکشند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). چوبی که در زیر درخت میوه دار برپا دارند تا بر آن تکیه کرده و نشکند. (ناظم الاطباء). دِعْمه. (السامی فی الاسامی) (منتهی الارب). رجوع به شعوری ج 2 ورق 188 شود. چوبی که زیر شاخۀ درخت پربار که از گرانی میوه خم شده است برای نگهداری شاخه میگذارند.
حصار، (برهان) (غیاث) (آنندراج) (انجمن آرا)، دیوار و حصارو آن را باره نیز گویند و این سماع است از خدمت امیرشهاب الدین حکیم کرمانی، (شرفنامۀ منیری) (شعوری ج 1 ورق 188) (جهانگیری) (فرهنگ نظام)، باره، (صحاح الفرس)، باروی شهر، ربض، (مهذب الاسماء)، سور، حصار دورقلعه و باره و شهرپناه، (ناظم الاطباء) : بر قلۀ آن قلعه که قدر تو نشیند از قلزم قاف است بر آن خندق و بارو، ؟ (از انجمن آرا) (آنندراج)، بود نخست قدم پاسبان قدر ترا فراز کنگرۀ این هفت حصن نه بارو، منصور شیراز (از شرفنامۀ منیری)، مروان ... بشهری شد که آنرا اشک گویند و آن قلعه ای بود محکم و استوار، بفرمودتا باروی قلعه خراب کردند و با زمین راست کردند، (ترجمه طبری بلعمی)، و چون عرب به اصفهان آمدند سه شهر مانده بود و در خلافت منصور آن را بارو بکردند و فراخ گشت، (مجمل التواریخ و القصص)، شهرها را بعدل محکم کنید و آن باروییست که آب آن را نریزاند و آتش نسوزاند و منجنیق بر وی کار نکند، (منسوب بنوشیروان، از عقدالعلی)، گلین بارویش را ز بس برگ و ساز بدیوار زرین بدل کرد باز، نظامی، سبلت تزویر دنیا برکنند خیمه را بر باروی نصرت زنند، مولوی، بر سر بارو یکی مرغی نشست از سر و دمش کدامین بهتراست، مولوی، و ذکر باروی کهنه و نو آن (قم) و ذکر اول مسجدی که بنا نهاده اند، (تاریخ قم ص 20)، قلعه را درمساز بی بارو احتما باید آنگهی دارو، اوحدی، بارود، باروت، مخفف باروت است ودر این صورت مفرس از سریانی است، (فرهنگ نظام) (آنندراج: باروت)، رجوع به باروت و بارود و باروط شود دهی است از دهستان وادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 67 هزارگزی شمال باختر مشهد و 9 هزارگزی شمال خاوری رادکان در کوهستان واقع است، هوایش معتدل و دارای 53 تن سکنه میباشد، آبش از رودخانه و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ده کوچکی است از دهستان یاهوکلات بخش دشت یاری شهرستان چاه بهار که در 28 هزارگزی جنوب خاوری دشتیاری کنار راه مال رو دشتیاری به گواتر واقع است و 2 خانوار ساکن دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
حصار، (برهان) (غیاث) (آنندراج) (انجمن آرا)، دیوار و حصارو آن را باره نیز گویند و این سماع است از خدمت امیرشهاب الدین حکیم کرمانی، (شرفنامۀ منیری) (شعوری ج 1 ورق 188) (جهانگیری) (فرهنگ نظام)، باره، (صحاح الفرس)، باروی شهر، ربض، (مهذب الاسماء)، سور، حصار دورقلعه و باره و شهرپناه، (ناظم الاطباء) : بر قلۀ آن قلعه که قدر تو نشیند از قلزم قاف است بر آن خندق و بارو، ؟ (از انجمن آرا) (آنندراج)، بود نخست قدم پاسبان قدر ترا فراز کنگرۀ این هفت حصن نه بارو، منصور شیراز (از شرفنامۀ منیری)، مروان ... بشهری شد که آنرا اشک گویند و آن قلعه ای بود محکم و استوار، بفرمودتا باروی قلعه خراب کردند و با زمین راست کردند، (ترجمه طبری بلعمی)، و چون عرب به اصفهان آمدند سه شهر مانده بود و در خلافت منصور آن را بارو بکردند و فراخ گشت، (مجمل التواریخ و القصص)، شهرها را بعدل محکم کنید و آن باروییست که آب آن را نریزاند و آتش نسوزاند و منجنیق بر وی کار نکند، (منسوب بنوشیروان، از عقدالعلی)، گلین بارویش را ز بس برگ و ساز بدیوار زرین بدل کرد باز، نظامی، سبلت تزویر دنیا برکنند خیمه را بر باروی نصرت زنند، مولوی، بر سر بارو یکی مرغی نشست از سر و دمش کدامین بهتراست، مولوی، و ذکر باروی کهنه و نو آن (قم) و ذکر اول مسجدی که بنا نهاده اند، (تاریخ قم ص 20)، قلعه را درمساز بی بارو احتما باید آنگهی دارو، اوحدی، بارود، باروت، مخفف باروت است ودر این صورت مفرس از سریانی است، (فرهنگ نظام) (آنندراج: باروت)، رجوع به باروت و بارود و باروط شود دهی است از دهستان وادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 67 هزارگزی شمال باختر مشهد و 9 هزارگزی شمال خاوری رادکان در کوهستان واقع است، هوایش معتدل و دارای 53 تن سکنه میباشد، آبش از رودخانه و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ده کوچکی است از دهستان یاهوکلات بخش دشت یاری شهرستان چاه بهار که در 28 هزارگزی جنوب خاوری دشتیاری کنار راه مال رو دشتیاری به گواتر واقع است و 2 خانوار ساکن دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
جان. سیاح و جغرافیدان بنام انگلیسی است که بسال 1764 میلادی در نزدیکی اول ورستن متولد شد و در سال 1848 در لندن درگذشت. وی نخستین سفیر انگلیس در چین بود و بهمراهی لردماکارتنه بکاپ رفت و در سال 1804 بعنوان منشی دوم دریا بیگی منصوب شد و تاسال 1845 در آن شغل بماند. وی یکی از پایه گذاران مؤسسۀ جغرافیایی لندن میباشد و تألیفات بسیاری در جغرافیا دارد. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود اسحاق. ریاضیدان، فقیه و لغت شناس بنام انگلیسی است که در1630 میلادی در لندن متولد شده و در 1677 درگذشته است. وی از پایه گذاران موارد استعمال حساب دیفرانسیل در هندسه میباشد. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
جان. سیاح و جغرافیدان بنام انگلیسی است که بسال 1764 میلادی در نزدیکی اول ورستن متولد شد و در سال 1848 در لندن درگذشت. وی نخستین سفیر انگلیس در چین بود و بهمراهی لردماکارتنه بکاپ رفت و در سال 1804 بعنوان منشی دوم دریا بیگی منصوب شد و تاسال 1845 در آن شغل بماند. وی یکی از پایه گذاران مؤسسۀ جغرافیایی لندن میباشد و تألیفات بسیاری در جغرافیا دارد. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود اسحاق. ریاضیدان، فقیه و لغت شناس بنام انگلیسی است که در1630 میلادی در لندن متولد شده و در 1677 درگذشته است. وی از پایه گذاران موارد استعمال حساب دیفرانسیل در هندسه میباشد. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
کوهی است میان موصل و تکریت که مانند کمربندی زمین را در بر گرفته است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). کوهی است میان تکریت و موصل و این همان کوهی است که بنام جبل حمرین نیز معروف است و می پندارند بر گرد گیتی محیط است. ابوزید گوید: کوه بارمارا دجله در نزدیکی سن میشکافد و سن در جانب شرقی دجله است و بنابراین دجله در دو کنارۀ آن جریان می یابد و در آن چشمه هایی است که دارای قیر و نفت باشند. کوه بارما از وسط جزیره، قسمت نزدیک مغرب و مشرق، امتداد می یابد تا سرانجام به کرمان می پیوندد و در آنجا بنام ماسبذان خوانده میشود. (از معجم البلدان ج 2)
کوهی است میان موصل و تکریت که مانند کمربندی زمین را در بر گرفته است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). کوهی است میان تکریت و موصل و این همان کوهی است که بنام جبل حُمرَین نیز معروف است و می پندارند بر گرد گیتی محیط است. ابوزید گوید: کوه بارمارا دجله در نزدیکی سن میشکافد و سن در جانب شرقی دجله است و بنابراین دجله در دو کنارۀ آن جریان می یابد و در آن چشمه هایی است که دارای قیر و نفت باشند. کوه بارما از وسط جزیره، قسمت نزدیک مغرب و مشرق، امتداد می یابد تا سرانجام به کرمان می پیوندد و در آنجا بنام ماسبذان خوانده میشود. (از معجم البلدان ج 2)
جوی، نام جویی است به سمرقند: و آبش (سمرقند) از رودبوی و ازنهر برش و بارمش و جوی بزرگ در میان عرصۀ آن شهر روانست. (نزهه القلوب چ 1331 بریل ج 3 صص 245-246). و رجوع به ص 213 همین کتاب شود. نام جویی است که از ورغسر سمرقند منشعب میشده است. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 صص 133-134 شود
جوی، نام جویی است به سمرقند: و آبش (سمرقند) از رودبوی و ازنهر برش و بارمش و جوی بزرگ در میان عرصۀ آن شهر روانست. (نزهه القلوب چ 1331 بریل ج 3 صص 245-246). و رجوع به ص 213 همین کتاب شود. نام جویی است که از ورغسر سمرقند منشعب میشده است. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 صص 133-134 شود
دهی است از دهستان وادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 67 هزارگزی شمال باختر مشهد و 9 هزارگزی شمال خاوری رادکان در کوهستان واقع است، هوایش معتدل و دارای 53 تن سکنه میباشد، آبش از رودخانه و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ده کوچکی است از دهستان یاهوکلات بخش دشت یاری شهرستان چاه بهار که در 28 هزارگزی جنوب خاوری دشتیاری کنار راه مال رو دشتیاری به گواتر واقع است و 2 خانوار ساکن دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان وادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 67 هزارگزی شمال باختر مشهد و 9 هزارگزی شمال خاوری رادکان در کوهستان واقع است، هوایش معتدل و دارای 53 تن سکنه میباشد، آبش از رودخانه و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ده کوچکی است از دهستان یاهوکلات بخش دشت یاری شهرستان چاه بهار که در 28 هزارگزی جنوب خاوری دشتیاری کنار راه مال رو دشتیاری به گواتر واقع است و 2 خانوار ساکن دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)