جدول جو
جدول جو

معنی بارق - جستجوی لغت در جدول جو

بارق
تابان، ابر درخشار برق زننده درخشنده تابان، ابر با برق و درخشنده
تصویری از بارق
تصویر بارق
فرهنگ لغت هوشیار
بارق
برق زننده،، برق دار، درخشان، تابان، ویژگی ابر برق دار
تصویری از بارق
تصویر بارق
فرهنگ فارسی عمید
بارق
((رِ))
برق زننده، درخشنده، ابر با برق و درخشنده
تصویری از بارق
تصویر بارق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارقه
تصویر بارقه
روشنی و درخشنگدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارقه
تصویر بارقه
روشنایی، پرتو مثلاً بارقه ای از ایمان در او وجود دارد، برق زننده،، درخشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارقه
تصویر بارقه
((ر ِ ق ِ))
برق زننده، درخشنده، ابر با برق و درخشنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باره
تصویر باره
موضوع، مورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بارو
تصویر بارو
حصار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابرق
تصویر ابرق
ریسمان دورنگ، آمیزه ای دورنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرق
تصویر بیرق
پرچم، پارچه های که بر سر چوب کشند و علامت یک کشور باشد
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از پرندگان شکاری که جثه اش کوچک است و درازیش حداکثر تا 30 سانتیمتر میرسد. رنگ چشم این پرنده زرد است و تقریبا در تمام کره زمین بخصوص ایران و هندوستان و آسیای مرکزی فراوان است. پشتش خاکستری تیره و شکمش سفید بالکه های حنایی است. این پرنده در هوا مرغان دیگر را شکار و گاهی نیز از تخم مرغها استفاده میکند باشق قرقی واشه بش جغنه جغنک جغنق. یا باشه فلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسق
تصویر باسق
بلند و دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقر
تصویر باقر
شکافنده و گشاینده، مرد بسیار علم، فراخ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائق
تصویر بائق
سختی و بلا رسیده، یورش کننده، ستم کشنده، هالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقر
تصویر باقر
(پسرانه)
شکافنده، لقب امام پنجم شیعیان، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت ایرآنکه به سالار ملی ملقب گردید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طارق
تصویر طارق
(پسرانه)
ستاره صبح، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از براق
تصویر براق
درخشان، درخشنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بارز
تصویر بارز
پدیدار، آشکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سارق
تصویر سارق
دزد، راهزن
فرهنگ واژه فارسی سره
جمع بارقه، درخش ها تابان ها تابش ها جمع بارق و بارقه درخشها رخشنده ها
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده بوره تنگار ملح آبدار برات سدیم که فرمول شیمیایی آن میباشد. وزن مخصوصش 7، 1 و سختیش بین 2 تا 5، 2 است. بوره طبیعی مزه گس دارد تنگار ملح الصناعه. براکس، شکر سفید
فرهنگ لغت هوشیار
خدای نیکخواه آفریدگار نیکخواست و بالاخره بمقتضای مبرم اجل گرفتار آمده درمکه شریفه ودیعت حیات بمقتاضی اجل سپرد. بالاخره باستمالت محمد علی خان و غیره بازگشته بخدمت پادشاه آمد. توضیح این کلمه باین صورت در عربی نیامده و اخره بمعنی کندی و بطء است و بالاخره ظاهرا منحوتی است از یکی از دو صورت ذیل: جاء باخره وماعرفته الا باخره اخیرا (اقرب المورد) جاء اخیرا واخرا و اخریا و آخریا وباخره ای آخر کل شی (ذیل اقرب المورد لسان العرب) بهر حال گروهی (بالاخره) را جزو علطهای مشهور شمرده اند (ولی صاحب معیار اللغه در ضمن ضبط اوزان مختلف کلمه بالاخره را نیز ذکر کرده است. بجای این کلمه می توان آخر الامر و مانند آنها را بکار برد. خالق، پروردگار، خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باره
تصویر باره
قاعده و قانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باروق
تصویر باروق
رومی ک سفیداب سفیداب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارو
تصویر بارو
حصار، دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارک
تصویر بارک
کاهیده بارک الله آفرین زه باریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارع
تصویر بارع
آنکه در فضل تمام و کمال باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارش
تصویر بارش
باریدن (باران و مانند آن)، باران مطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارسق
تصویر بارسق
باسلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارز
تصویر بارز
هویدا پیدا آشکار پدید
فرهنگ لغت هوشیار
سرد، لوس، بی مزه، برنده سرد خنک مقابل حاد گرم، ناخوشایند بی مزه، لطیفه بارد، بی ذوق بی لطف، عنین آنکه مباشرت نتواند کرد، یکی از مزاج های نه گانه طب قدیم سرد، جمع بوارد، بارد بر دو گونه است. بارد بالفعل مانند برف و بارد بالقوه مانند کاهو و کاسنی
فرهنگ لغت هوشیار
باد گرم باد گرم تابستان، باد تند گردناک باد شدیدی که غبار بر انگیزد، جمع بوارح، شکاری که از جانب راست بسوی چپ گذرد مقابل سانح، طلوع ستاره منزل از موقع روشنایی بامداد در غیر موسم باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باذق
تصویر باذق
پارسی تازی شده باده، شیره انگور، کم پخته، تند و تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براق
تصویر براق
اسب تیزرو، اسب اصیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارق
تصویر سارق
دزد، برگیرنده چیزی به نهادن و به حیله
فرهنگ لغت هوشیار