جدول جو
جدول جو

معنی بارغر - جستجوی لغت در جدول جو

بارغر
(غَ)
شهری است به حدود ماوراءالنهر، آبادان و بسیارکشت و برز و بسیارمردم. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باربر
تصویر باربر
کسی که بار بر پشت خود حمل می کند، حمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادغر
تصویر بادغر
رهگذر باد، بادگیر، بادرس، بادخن، خانۀ تابستانی، برای مثال و هرگه که تیره بگردد جهان / بسوزد چو دوزخ شود بادغر (خسروی سرخسی - شاعران بی دیوان - ۱۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارور
تصویر بارور
باردار، بار دهنده، میوه دهنده
فرهنگ فارسی عمید
(سَ کَ فَ دَ / دِ)
حمال و فعله و مزدور. (ناظم الاطباء). بارکش. آنکه بار برد. حامل. باربردار:
خری دید پوینده و باربر
توانا و زورآور و کارگر.
سعدی (بوستان).
و باتفاق خر باربر به که شیر مردم در. (گلستان).
رجوع به شعوری ج 1 ورق 161 شود.
لغت نامه دهخدا
(وَ)
درختی که بار دارد و باردهنده بود. شاعر گوید:
زان چنار و سرو را بر نی و شاخ بارور
کز سر بدخواه تو بار آورد سرو و چنار.
(لغت فرس اسدی چ اقبال ص 163) (حاشیۀ فرهنگ اسدی خطی - نخجوانی).
درختی که بار آورد و باردهنده بود. (اوبهی). درختی که بار آرد:
بنخل بارور سنگ از در و دیوار می بارد
اگر اهل دلی آماده شو صائب ملامت را.
میرزا صائب.
نمیدانم نهانی را که نامش آرزو کردم
شود روزی ز آب دیدۀ من بارور یا نه.
باقر کاشی (از آنندراج).
صاحب بار و ثمر: در باغ من صد درخت بارور است. (فرهنگ نظام). مثمر و باثمر. (ناظم الاطباء). برور. میوه دار. (دمزن). برومند. باردار. بارآور. صاحب میوه. دارای بر. میوه دهنده. (دمزن). میوه ده. و رجوع به بارآور شود: و هر کجا درخت بارور بود بر هر درختی چیزی نهاد (انوشیروان) و بر جهودان جزیت نهاد. (ترجمه طبری بلعمی).
خجسته سروش است بر گاه و تخت
یکی بارور شاخ زیبا درخت.
فردوسی.
بدین آمدن شاد و گستاخ باش
جهان را یکی بارورشاخ باش.
فردوسی.
که او زاید از مادر پرهنر
بسان درختی بود بارور.
فردوسی.
گزیت رز بارور شش درم
بخرماستان بر همین زد رقم.
فردوسی.
درختی بدی سال و مه بارور
خرد بیخ و بن برگ و بارش هنر.
اسدی (گرشاسب نامه).
ز مردم درختی نئی بارور
بلندی و بی بر چو بید و چنار.
ناصرخسرو.
قول رسول حق چو درختی است بارور
برگش ترا که گاو تویی و ثمر مرا.
ناصرخسرو.
ز بار انده هجران ضعیف قد ترا
دوتا و لرزان چون شاخ بارور دارد.
مسعودسعد.
مه از اول مه شود بارور
به آخر برآیدش عز و شرف.
مسعود سعد (دیوان ص 299).
ای گشته بارور بشرف شاخ بخت تو
چیند ز شاخ بخت تو کام تو بار ملک.
مسعود سعد.
درخت نیکو بارور را از خوشی میوه شاخها شکسته شود. (کلیله و دمنه). پادشاه... اقبال بر نزدیکان خود فرماید... چون شاخ رز که بر درخت نیکوتر و بارورتر نرود. (کلیله و دمنه).
آفتاب دولت تو گر بتابد بر سرم
چون درخت بارور گردم من از جان و ز تن.
سوزنی.
چو شد بارور میوه دار جوان
بدست تبر دادنش چون توان.
نظامی.
ملک ایمن درخت بارور است
زو قناعت بمیوه باید کرد.
سعدی (صاحبیه).
شریف زاده چو مفلس شود در او پیوند
که شاخ گل چو تهی گشت بارور گردد.
ابن یمین.
شجر کوتهی که بارور است
بهتر از صد بلند بی ثمر است.
مکتبی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از باربر
تصویر باربر
حمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارور
تصویر بارور
میوه دار (درخت) میوه دهنده ثمر دهنده ثمر دهنده مثمر بارآور برور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادغر
تصویر بادغر
((غَ))
رهگذر باد، بادخن، خانه تابستانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارور
تصویر بارور
((وَ))
بارآور، مثمر، ثمر دهنده، میوه دار (درخت)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باربر
تصویر باربر
((بَ))
باربرنده، حمال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارور
تصویر بارور
حاصلخیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بارور
تصویر بارور
خصبةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بارور
تصویر بارور
Fertile, Fruitful, Prolific
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بارور
تصویر بارور
fertile, fructueux, prolifique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بارور
تصویر بارور
비옥한 , 열매를 맺은 , 다산의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بارور
تصویر بارور
verimli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بارور
تصویر بارور
زرخیز , بارور , پررونق
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بارور
تصویر بارور
rutuba, yenye matunda, yenye uwezo wa kuzalisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بارور
تصویر بارور
উর্বর , ফলপ্রসূ , ফলপ্রসূ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بارور
تصویر بارور
פורה , פורה , פורה
دیکشنری فارسی به عبری
بارور
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بارور
تصویر بارور
肥沃な , 実り豊かな , 多作な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بارور
تصویر بارور
vruchtbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بارور
تصویر بارور
उर्वर , फलदायी , फलदायक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بارور
تصویر بارور
subur, berbuah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بارور
تصویر بارور
อุดมสมบูรณ์ , ให้ผล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بارور
تصویر بارور
fértil, fructífero, prolífico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بارور
تصویر بارور
fértil, frutífero, prolífico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بارور
تصویر بارور
肥沃的 , 富饶的 , 多产的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بارور
تصویر بارور
żyzny, owocny, płodny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بارور
تصویر بارور
родючий , плідний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بارور
تصویر بارور
fruchtbar, produktiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بارور
تصویر بارور
плодородный , плодотворный , плодовитый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بارور
تصویر بارور
fertile, fruttifero, prolifica
دیکشنری فارسی به ایتالیایی