معنی بارزشوار - جستجوی لغت در جدول جو

لغت نامه دهخدا

خواربار، مواد اولیه برای تهیۀ خوراک انسان

(مُ رِزْ)

چون مبارز. همچون مبارز. دلیر. رزمجو. بی باک و چالاک:
بر اسب توبه سواره شوم مبارزوار
بس است رحمت ایزد فراخ میدانم.
سوزنی

(خوا / خا)

خواربار باشد:
ز کنعان کشیدیم لختی جهاز
کز این بارخوار است ما را نیاز.
شمسی (یوسف و زلیخا)

خواربار

عمل مشکل، کار سخت

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما