میوه دار. (دمزن). باثمر. درخت میوه دار. (آنندراج). مثمر. مثمره. بارور. رجوع به شعوری ج 1 ورق 161 شود: و ایشان [یأجوج و مأجوج هر وقتی از آن کوهها بیرون آیند و مسلمانان را رنجه نمایند و فساد بسیار کنند و هر آدمی که بیابند بکشند و بخورند و گیاه و درختان باردار بخورند... (ترجمه طبری بلعمی). از درخت باردارش بازنشناسی ز دور چون فرازآیی بدو در زیر برگش بار نیست. ناصرخسرو. درختی است صاحب کرم باردار وز او بگذری هیزم کوهسار. سعدی (بوستان).
میوه دار. (دِمزن). باثمر. درخت میوه دار. (آنندراج). مثمر. مثمره. باروَر. رجوع به شعوری ج 1 ورق 161 شود: و ایشان [یأجوج و مأجوج هر وقتی از آن کوهها بیرون آیند و مسلمانان را رنجه نمایند و فساد بسیار کنند و هر آدمی که بیابند بکشند و بخورند و گیاه و درختان باردار بخورند... (ترجمه طبری بلعمی). از درخت باردارش بازنشناسی ز دور چون فرازآیی بدو در زیر برگش بار نیست. ناصرخسرو. درختی است صاحب کرم باردار وز او بگذری هیزم کوهسار. سعدی (بوستان).